سناریو (وقتی بهت ت.ج.ا.و.ز میشه....)
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی:
تنهایی رفتی بیرون
یکی بهت ت°اوز کرده
میای خوابگاه
ریاکشن اونا:
زنگ درو زدی
جونگین به سمت در اومد و برات بازش کرد
جونگین: خوش اومدی نون....
با دیدن صورت اشکی و کبودت لبخندش محو شد
جونگین: ن..نونا...چ...چیشده ؟
گریه هات شدت گرفت و خودت رو توی بغل جونگین انداختی....
جونگین متعجب به اعضا که اونا هم توی شوک بودن نگاهی کرد
چانگبین : ا.ت...چیشده ؟
سرت توی سینه ی جونگین بود و فقط با شدت گریه میکردی...
همه ی اعضا با نگرانی تمام بهت خیره بودن
چان به سمتت اومد و همونطور که توی بغل جونگین بودی دستش رو روی شونت گذاشت و با نگرانی لب زد :
چان :ا.ت...میشه حرف بزنی ؟
با شدت گریه میکردی
+ برید هق هق....من دیگه نمیتونم توی صورتتون نگاه کنم هق هق....
همه اعضا متعجب شدن
لینو : ا.ت...خواهر کوچولو چی شده ؟
جونگین دستش رو روی کمرت میکشید و با تعجب به بقیه اعضا خیره بود...
آروم از توی بغل جونگین بیرون اومدی و روی زانو هات افتادی و با شدت بیشتری شروع به گریه کردی...
همه ی اعضا دورت جمع شده بودن...
چان دستش روی شونت بود
چان :ا.ت...لطفا به ما بگو... چیشده؟
میتونستی نگرانی رو به وضوح توی چهره ی همشون ببینی...
هیون : آ.ت...صورتت چی شده ؟
هیون با نگرانی پرسید که یاد کبودی ها و زخم های توی صورتت افتادی و بیشتر از قبل توی خودت جمع شدی و گریه میکردی...
جیسونگ نزدیکت شد
جیسونگ : ا.ت....کسی کاری باهات کرده ؟
سونگمین: لطفاً....هر چی شده به ما بگو....قول میدیم هر کاری از دستمون بر میاد رو انجام بدیم
خودت رو توی بغل سونگمین پرت کردی که اونم شروع کرد به نوازش موهات
+ خ...خیلی ترسیده هق هق...بودم....
فلیکس با تعجب و شوک به سونگمین نگاهی انداخت ..
حالا همه فهمیده بودن چه اتفاقی رو از سر گذرونده بودی...
چان : قول میدم پیداش کنم....هر عوضی ای که این بلا رو سرت آورده...
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی:
تنهایی رفتی بیرون
یکی بهت ت°اوز کرده
میای خوابگاه
ریاکشن اونا:
زنگ درو زدی
جونگین به سمت در اومد و برات بازش کرد
جونگین: خوش اومدی نون....
با دیدن صورت اشکی و کبودت لبخندش محو شد
جونگین: ن..نونا...چ...چیشده ؟
گریه هات شدت گرفت و خودت رو توی بغل جونگین انداختی....
جونگین متعجب به اعضا که اونا هم توی شوک بودن نگاهی کرد
چانگبین : ا.ت...چیشده ؟
سرت توی سینه ی جونگین بود و فقط با شدت گریه میکردی...
همه ی اعضا با نگرانی تمام بهت خیره بودن
چان به سمتت اومد و همونطور که توی بغل جونگین بودی دستش رو روی شونت گذاشت و با نگرانی لب زد :
چان :ا.ت...میشه حرف بزنی ؟
با شدت گریه میکردی
+ برید هق هق....من دیگه نمیتونم توی صورتتون نگاه کنم هق هق....
همه اعضا متعجب شدن
لینو : ا.ت...خواهر کوچولو چی شده ؟
جونگین دستش رو روی کمرت میکشید و با تعجب به بقیه اعضا خیره بود...
آروم از توی بغل جونگین بیرون اومدی و روی زانو هات افتادی و با شدت بیشتری شروع به گریه کردی...
همه ی اعضا دورت جمع شده بودن...
چان دستش روی شونت بود
چان :ا.ت...لطفا به ما بگو... چیشده؟
میتونستی نگرانی رو به وضوح توی چهره ی همشون ببینی...
هیون : آ.ت...صورتت چی شده ؟
هیون با نگرانی پرسید که یاد کبودی ها و زخم های توی صورتت افتادی و بیشتر از قبل توی خودت جمع شدی و گریه میکردی...
جیسونگ نزدیکت شد
جیسونگ : ا.ت....کسی کاری باهات کرده ؟
سونگمین: لطفاً....هر چی شده به ما بگو....قول میدیم هر کاری از دستمون بر میاد رو انجام بدیم
خودت رو توی بغل سونگمین پرت کردی که اونم شروع کرد به نوازش موهات
+ خ...خیلی ترسیده هق هق...بودم....
فلیکس با تعجب و شوک به سونگمین نگاهی انداخت ..
حالا همه فهمیده بودن چه اتفاقی رو از سر گذرونده بودی...
چان : قول میدم پیداش کنم....هر عوضی ای که این بلا رو سرت آورده...
۶۲.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.