دلهره
# دلهره
ادامه ی part 8۵
وقتی ازشون پرسیدیم که کیه تودش رو جای پسر ایشون جا زد متاسفانه خودم اون موقع اونجا نبودم
پرستارا ی اون بخشم حرفشو باور کردن و اجازه ی ملاقات بهش دادن وقتی خودم اونحا رسیدم و خواستم وارد اتاق خانم پارک شم بهم گفتن که پسرشون داحل اتاقه با شنیدن این حرف نگران شدم وقتی وارد اتاق شدم کار از کار گذشته بود در پنجره باز بود و خانم پارک غرق در خون وسط اتاق افتاده بود
_ یعنی چی الا حالش چطوره
_ متاسفانه اینبار چاقو توی قلب ایشون زده بودن سریع ایشون رو به اتاق عمل انتقال دادیم
بهترین جراح های بیمارستان رو فراستادیم ولی خب نمیشه خیلی به این عمل امید زیادی داشت
حال ایشون خیلی وخیمه
_ یعنی چی شما نباید میزاشتید هر کسی وارد اتاق شه اصلا مگه نباید بیمار رو چک کنیم
_ گفتم که خودم اونجا نبودم
نفسم رو اعصبی بیرون دادم یعنی الا چه اتفاقی میوفته
نگاهم رو به سمت نوئل دادم سرش رو توی دستاش گرفته بود و فقط صدای حق حقاش میومد
دکتر از اونجا دور شد
پیش نویل نشستم و اروم توی بغلم کشیدمش
_ نوئل گریه کن خودت رو خالی کن میدونم منم یه روزی جات بودم یادنه اون موقع پشت اتاق عمل نشسته بودم و فقط گریه میکردم من اون موقع فقط مادرم رو داشتم
بعدداز از دست دادنش همه چیز برام سیاه تاریک شده بود
ولی من کنارتم تنهات نمیزارم نوئل
_ میدونم تهیونگ الا تنها دل گرمیم تویی ولی ..مامانم اگه دیگه نتونم ببینمش چی
_ شاید عملش موفقیت امیز باشه
_ خودتم داری میگی شاید
_ میخوای بریم به سمت اتاق عمل
_ اهوم
اروم از بغلم بیرون اومد
یعنی کار چه عوضی میتونه باشه یعنی می تونه باز کار نامجون باشه اگه کار اون باشه اینبار چجوری میخوایم از دستش نجات پیدا کنیم
یعنی چه چیزی در انتظارمونه
اونجا پشت اتاق عمل نشسته بودیم اجاره ندادن که به اون قسمت بریم
پس همونحا پشت در روی صندای نشستیم نوئل سرش رو روی شونم گذاشته بود و فقط گریه میکرد
تقریبا میتونستم بگم یه یکساعتی بود که اونجا نشسته بودیم
متوجه ی سر و صدا از اتاق عمل شدم یعنی داشت اون تو چه اتفاقی میوفتاد نوئل بیجون سرش روی روی شونم گذاشتم بود و به زمین خیره شده بود انقدر گریه کرده بود که چشماش کاملا قرمز بود
با باز شدن در هر دومون خیره به در موندیم
دکتر بود که با قیافه ای نا امید از اتاق عمل خارج شد
ادامه ی part 8۵
وقتی ازشون پرسیدیم که کیه تودش رو جای پسر ایشون جا زد متاسفانه خودم اون موقع اونجا نبودم
پرستارا ی اون بخشم حرفشو باور کردن و اجازه ی ملاقات بهش دادن وقتی خودم اونحا رسیدم و خواستم وارد اتاق خانم پارک شم بهم گفتن که پسرشون داحل اتاقه با شنیدن این حرف نگران شدم وقتی وارد اتاق شدم کار از کار گذشته بود در پنجره باز بود و خانم پارک غرق در خون وسط اتاق افتاده بود
_ یعنی چی الا حالش چطوره
_ متاسفانه اینبار چاقو توی قلب ایشون زده بودن سریع ایشون رو به اتاق عمل انتقال دادیم
بهترین جراح های بیمارستان رو فراستادیم ولی خب نمیشه خیلی به این عمل امید زیادی داشت
حال ایشون خیلی وخیمه
_ یعنی چی شما نباید میزاشتید هر کسی وارد اتاق شه اصلا مگه نباید بیمار رو چک کنیم
_ گفتم که خودم اونجا نبودم
نفسم رو اعصبی بیرون دادم یعنی الا چه اتفاقی میوفته
نگاهم رو به سمت نوئل دادم سرش رو توی دستاش گرفته بود و فقط صدای حق حقاش میومد
دکتر از اونجا دور شد
پیش نویل نشستم و اروم توی بغلم کشیدمش
_ نوئل گریه کن خودت رو خالی کن میدونم منم یه روزی جات بودم یادنه اون موقع پشت اتاق عمل نشسته بودم و فقط گریه میکردم من اون موقع فقط مادرم رو داشتم
بعدداز از دست دادنش همه چیز برام سیاه تاریک شده بود
ولی من کنارتم تنهات نمیزارم نوئل
_ میدونم تهیونگ الا تنها دل گرمیم تویی ولی ..مامانم اگه دیگه نتونم ببینمش چی
_ شاید عملش موفقیت امیز باشه
_ خودتم داری میگی شاید
_ میخوای بریم به سمت اتاق عمل
_ اهوم
اروم از بغلم بیرون اومد
یعنی کار چه عوضی میتونه باشه یعنی می تونه باز کار نامجون باشه اگه کار اون باشه اینبار چجوری میخوایم از دستش نجات پیدا کنیم
یعنی چه چیزی در انتظارمونه
اونجا پشت اتاق عمل نشسته بودیم اجاره ندادن که به اون قسمت بریم
پس همونحا پشت در روی صندای نشستیم نوئل سرش رو روی شونم گذاشته بود و فقط گریه میکرد
تقریبا میتونستم بگم یه یکساعتی بود که اونجا نشسته بودیم
متوجه ی سر و صدا از اتاق عمل شدم یعنی داشت اون تو چه اتفاقی میوفتاد نوئل بیجون سرش روی روی شونم گذاشتم بود و به زمین خیره شده بود انقدر گریه کرده بود که چشماش کاملا قرمز بود
با باز شدن در هر دومون خیره به در موندیم
دکتر بود که با قیافه ای نا امید از اتاق عمل خارج شد
۷.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.