چه اتفاقی افتاد
چه اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_۹
ا/ت: ت. ت. تهیونگ.(دهنش رو باز کرد)
تهیونگ: ا/ت. خوبی.!؟
ا/ت: ا. اره من خوبم تو اینجا چیکار میکنی!؟
تهیونگ: م.(نزاشت حرفش کامل بش)
رئیس: به به. جناب تهیونگ.
تهیونگ: مردک عوضی
رئیس: هوی. حواست باشه چی میگیا.
تهیونگ: مثلا میخوای چیکار کنی؟
رئیس: اسلحه رو گرفت سمت ا/ت.
از ا/ت دور شو تا نکشتمش.
تهیونگ: دستاش رو برد بالا گفت: لعنتی
از ا/ت دور شد.
ویو تهیونگ
دیدم اون مردک داره به ا/ت نزدیک میشه. بلندش کرد اسلحه رو گذاشت رو سرش.
تهیونگ: داری چیکار میکنی؟!
رئیس: اگر ا/ت رو زنده میخوای مدریت شرکتون رو به من بدید مگرنه ا/ت رو میکشم.
تهیونگ: تو غلط کردی ا/ت رو بکشی.
یهو پلیسا امدن.
رئیس: اه لعنتی: به تهیونگ شلیک کرد افتاد داخل دریا.
ویو ا/ت
یهو پلیسا امدن.
یهو دیدم اون مردک به تهیونگ شلیک کرد تهیونگ افتاد داخل دریا.
یهو اشکام ریخت سریع دست اون خلافکارو پس زدم رفتم لب سخره ولی تهیونگ رو ندیدم.
ا/ت: تهیونگگگگگگگگگگگ(با گریه جیغ داد)
تهیونگگگگگگگگگ.
هر چقدر نگا کردم تهیونگ رو ندیدم.
که اخرش انقدر جیغ زدم که بیهوش شدم.
وقتی چشام رو باز کردم داخل بیمارستان بودم. با ترس از سر جام بلند شدم و یهو پدرم گفت:..
پ. ا/ت: چی شد دخترم. خوبی؟
ا/ت: پ. پدر تهیونگ کجاست(با بقض نگرانی)
(ویو پدر ا/ت
وقتی اینو ازم پرسید نمیدونستم چی بگم. پلیسا تهیونگ پیدا کردن و بردنش ی بیمارستان دیگه الانم داخله کماه.
مطمئنم اگر بهش بگم زندست وقتی از کما امد بیرون میره پیشش و میترسم دوباره همین اتفاقا براش بیفته. پس بهش گفتم...
𝕻𝖆𝖗𝖙_۹
ا/ت: ت. ت. تهیونگ.(دهنش رو باز کرد)
تهیونگ: ا/ت. خوبی.!؟
ا/ت: ا. اره من خوبم تو اینجا چیکار میکنی!؟
تهیونگ: م.(نزاشت حرفش کامل بش)
رئیس: به به. جناب تهیونگ.
تهیونگ: مردک عوضی
رئیس: هوی. حواست باشه چی میگیا.
تهیونگ: مثلا میخوای چیکار کنی؟
رئیس: اسلحه رو گرفت سمت ا/ت.
از ا/ت دور شو تا نکشتمش.
تهیونگ: دستاش رو برد بالا گفت: لعنتی
از ا/ت دور شد.
ویو تهیونگ
دیدم اون مردک داره به ا/ت نزدیک میشه. بلندش کرد اسلحه رو گذاشت رو سرش.
تهیونگ: داری چیکار میکنی؟!
رئیس: اگر ا/ت رو زنده میخوای مدریت شرکتون رو به من بدید مگرنه ا/ت رو میکشم.
تهیونگ: تو غلط کردی ا/ت رو بکشی.
یهو پلیسا امدن.
رئیس: اه لعنتی: به تهیونگ شلیک کرد افتاد داخل دریا.
ویو ا/ت
یهو پلیسا امدن.
یهو دیدم اون مردک به تهیونگ شلیک کرد تهیونگ افتاد داخل دریا.
یهو اشکام ریخت سریع دست اون خلافکارو پس زدم رفتم لب سخره ولی تهیونگ رو ندیدم.
ا/ت: تهیونگگگگگگگگگگگ(با گریه جیغ داد)
تهیونگگگگگگگگگ.
هر چقدر نگا کردم تهیونگ رو ندیدم.
که اخرش انقدر جیغ زدم که بیهوش شدم.
وقتی چشام رو باز کردم داخل بیمارستان بودم. با ترس از سر جام بلند شدم و یهو پدرم گفت:..
پ. ا/ت: چی شد دخترم. خوبی؟
ا/ت: پ. پدر تهیونگ کجاست(با بقض نگرانی)
(ویو پدر ا/ت
وقتی اینو ازم پرسید نمیدونستم چی بگم. پلیسا تهیونگ پیدا کردن و بردنش ی بیمارستان دیگه الانم داخله کماه.
مطمئنم اگر بهش بگم زندست وقتی از کما امد بیرون میره پیشش و میترسم دوباره همین اتفاقا براش بیفته. پس بهش گفتم...
۲.۸k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.