عشق فراموش شده پارت14
بعد چند دقیقه چندتا دختر اومدن سمتتون شوگا گف
شوگا: واییی هانا نیومده خاطر خوا پیدا کردی(😄)
هانا: هاا🙄
کوک: اونجارو ببین بعد چرخیدی نگاه کردی دیدی چن تا دختر روت زوم کردن دارن عشوه میان
هانا: ننگ جامعه ان بخدا
یونا: حالا انگار خودت نیستی؟
هانا: من😦
یونا: ارع، یادت رفته تو امریکا چیکار کردی؟
هانا: حقشون بود تازه کار خوبی هم کردم قربون دستم
جیمین: واییی چیشده ترو خدا بگو یونا
تهیونگ: راس میگه از فضولی مردم
هانا: الهی بمیرید راحت شیم
یونا: خب از کجا شرو کنم هانا؟ 😄
یونا: خب خی یروز داشتیم تو مدرسه میرفتیم که یه پسر همش مزاحم هانا میشد خ. شتیپ مدرسه بود همش به هانا پیشنهاد میداد ولی هانا رد میکرد یباراومد جلو هانا، هانا بدون اهمیت از کنارش رد شد پسره شونه ی هانا رو گرف هانام بلایی سر پسره اوورد پسره افتاد به غلط کردن
(هانا خیلی ریلکس داشت ویسکی میخورد)
جیهوپ: هانا راس میگه؟
هانا: اره(ریلکس
چان: ریلکسیشو ببین خدا منو گاو کن
هانا: قربونت برم نیازی نیست از خدا بخوای گاوت کنه خودت همینجوری گاوی(😂)
(همه ی بچه ها زدن زیر خنده سونگ هو دلش رو گرف گف هانا خوب جوابشو دادی(🤣)
شوگا: وای خدا هانا دوروز نیس اومدی ولی تو این دوروز اندازه چندسال خندیدیم
همه حرفشو تائید کردن
نامجون باخنده گف خب پسره رو چیکارکرد؟
یونا: با پا زد ناقصش کرد(🤣)
هیونجین: شتتت کوچولو چیکار کردی؟(🤣)
(همه مردن انقد خندیدن) که بعد یه چندتا دختر اومدن دورتون نشستن، پیشه هرکدوم از پسرا 1دختر نشست اما کنار من دوتا نشستن
هانا: گمشین تاکاری دستتون ندادم(سرد)
دختره اولی: واییی ددی همین کارو بکن
دختر دومی: خب کدوممون رو میخوای
هانا: هیچکدوم
(بچه ها همه باز جر خوردن)
هانا: یا خفه میشین یا به سرنوشت تیموتی دچار میشید؟
دخترا هی خودشون رو بهت میچسبوندن و بوست میکردن
هاناداد زد: گفتم گمشیننننن
دخترا همشون از ترس فرار کردن
بگه ها سعی کردن جلوی خندشون رو بگیرن ولی وقتی اینجوری دادزدی ترسیدن ولی دست خودشون نبود زدن زیر خنده
هانا: درد مرض
جین: بچه ها دیدین بهش گف ددی(🤣)
یونا: ولی هانا چرا یدفعه صدات تغییر کرد حس کردم واقعا پسری(😂)
هانا: بتوچه صدای خودمه
هانا: اگه تا یه دقیقه ی دیگه بخندین همتون رو از پدر شدن محروم میکنم
همه ساکت شدن پدر بزرگت و بابات و عموت و زنعموت اومدن سمتتون
زنعموت رف سمت.....
شوگا: واییی هانا نیومده خاطر خوا پیدا کردی(😄)
هانا: هاا🙄
کوک: اونجارو ببین بعد چرخیدی نگاه کردی دیدی چن تا دختر روت زوم کردن دارن عشوه میان
هانا: ننگ جامعه ان بخدا
یونا: حالا انگار خودت نیستی؟
هانا: من😦
یونا: ارع، یادت رفته تو امریکا چیکار کردی؟
هانا: حقشون بود تازه کار خوبی هم کردم قربون دستم
جیمین: واییی چیشده ترو خدا بگو یونا
تهیونگ: راس میگه از فضولی مردم
هانا: الهی بمیرید راحت شیم
یونا: خب از کجا شرو کنم هانا؟ 😄
یونا: خب خی یروز داشتیم تو مدرسه میرفتیم که یه پسر همش مزاحم هانا میشد خ. شتیپ مدرسه بود همش به هانا پیشنهاد میداد ولی هانا رد میکرد یباراومد جلو هانا، هانا بدون اهمیت از کنارش رد شد پسره شونه ی هانا رو گرف هانام بلایی سر پسره اوورد پسره افتاد به غلط کردن
(هانا خیلی ریلکس داشت ویسکی میخورد)
جیهوپ: هانا راس میگه؟
هانا: اره(ریلکس
چان: ریلکسیشو ببین خدا منو گاو کن
هانا: قربونت برم نیازی نیست از خدا بخوای گاوت کنه خودت همینجوری گاوی(😂)
(همه ی بچه ها زدن زیر خنده سونگ هو دلش رو گرف گف هانا خوب جوابشو دادی(🤣)
شوگا: وای خدا هانا دوروز نیس اومدی ولی تو این دوروز اندازه چندسال خندیدیم
همه حرفشو تائید کردن
نامجون باخنده گف خب پسره رو چیکارکرد؟
یونا: با پا زد ناقصش کرد(🤣)
هیونجین: شتتت کوچولو چیکار کردی؟(🤣)
(همه مردن انقد خندیدن) که بعد یه چندتا دختر اومدن دورتون نشستن، پیشه هرکدوم از پسرا 1دختر نشست اما کنار من دوتا نشستن
هانا: گمشین تاکاری دستتون ندادم(سرد)
دختره اولی: واییی ددی همین کارو بکن
دختر دومی: خب کدوممون رو میخوای
هانا: هیچکدوم
(بچه ها همه باز جر خوردن)
هانا: یا خفه میشین یا به سرنوشت تیموتی دچار میشید؟
دخترا هی خودشون رو بهت میچسبوندن و بوست میکردن
هاناداد زد: گفتم گمشیننننن
دخترا همشون از ترس فرار کردن
بگه ها سعی کردن جلوی خندشون رو بگیرن ولی وقتی اینجوری دادزدی ترسیدن ولی دست خودشون نبود زدن زیر خنده
هانا: درد مرض
جین: بچه ها دیدین بهش گف ددی(🤣)
یونا: ولی هانا چرا یدفعه صدات تغییر کرد حس کردم واقعا پسری(😂)
هانا: بتوچه صدای خودمه
هانا: اگه تا یه دقیقه ی دیگه بخندین همتون رو از پدر شدن محروم میکنم
همه ساکت شدن پدر بزرگت و بابات و عموت و زنعموت اومدن سمتتون
زنعموت رف سمت.....
۱۹.۳k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.