@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت بیست و پنج
رسیدیم کره رفتم سر قبر مامانم عکس مامانم روی قبرش گذاشته بود
لیان:مامان این عکس کیه؟!
لی نا:مامان بزرگه
لیان:مامان بزرگ چیشده الان کجاست
لی نا:خدا جون انقدر مامان بزرگ رو دوست داشته اونو برده میش خودش الانم بیا بریم خونه ی جدیدمون
لیان:باشه مامانی
رسیدیم خونه لیان رو خوابوندم لباس راحتی پوشیدم رفتم توی اتاقم
لی نا:الو لانگ میخوام در مورد یکی تحقیق کنی واسم لو هان وو
لانگ:چشم قربان همین الان انجام میدم
رفتم تا واسه خودم غذا درست کنم غذام آماده شد تا خواستم بخورم گوشیم زنگ خورد
لی نا:الو چیزی پیدا کردی
لانگ:قربان لو هان وو وارث یه شرکته و..... الانم پارتی هستش آدرس پارتی....
همچیو بهم گفت
لی نا:تو اینارو برام بفرست
لانگ:چشم قربان
غذامو نخوردم ریختم سطل زباله رفتم اتاقم تا اماده بشم
یه لباس بلند مشکی
کفش پاشنه بلند مشکی
آرایش و موهامم جوری درست کردم که به لباسام و خودم بیاد
آماده شدم سوار ماشین شدم به سمت پارتی راه افتادم
لی نا:الو لانگ من دارم میرم پارتی برو خونه و مواظب لیان باش
لانگ:چشم قربان
رسیدم پارتی همه حا رو نگاه کردم که لو هان رو دیدم
مثل همیشه اون وسط داشت عشق و حال میکرد
رمان شوهر عوضی من
پارت بیست و پنج
رسیدیم کره رفتم سر قبر مامانم عکس مامانم روی قبرش گذاشته بود
لیان:مامان این عکس کیه؟!
لی نا:مامان بزرگه
لیان:مامان بزرگ چیشده الان کجاست
لی نا:خدا جون انقدر مامان بزرگ رو دوست داشته اونو برده میش خودش الانم بیا بریم خونه ی جدیدمون
لیان:باشه مامانی
رسیدیم خونه لیان رو خوابوندم لباس راحتی پوشیدم رفتم توی اتاقم
لی نا:الو لانگ میخوام در مورد یکی تحقیق کنی واسم لو هان وو
لانگ:چشم قربان همین الان انجام میدم
رفتم تا واسه خودم غذا درست کنم غذام آماده شد تا خواستم بخورم گوشیم زنگ خورد
لی نا:الو چیزی پیدا کردی
لانگ:قربان لو هان وو وارث یه شرکته و..... الانم پارتی هستش آدرس پارتی....
همچیو بهم گفت
لی نا:تو اینارو برام بفرست
لانگ:چشم قربان
غذامو نخوردم ریختم سطل زباله رفتم اتاقم تا اماده بشم
یه لباس بلند مشکی
کفش پاشنه بلند مشکی
آرایش و موهامم جوری درست کردم که به لباسام و خودم بیاد
آماده شدم سوار ماشین شدم به سمت پارتی راه افتادم
لی نا:الو لانگ من دارم میرم پارتی برو خونه و مواظب لیان باش
لانگ:چشم قربان
رسیدم پارتی همه حا رو نگاه کردم که لو هان رو دیدم
مثل همیشه اون وسط داشت عشق و حال میکرد
۳.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.