پارت دوم.
پارت دوم.
سوزی: اما.. اما، اما، اون کوچک ترین واکنشی نشون نداد.... حتی یه لبخند هم مهمونم نکرد..... خیلی سرد از جاش بلند شد و رفت........... قطره های اشک تو چشمام موج میزد، خ خب خب ش شاید حواسش نبوده، اره درسته حواسش نبوده...... نفسمو حبس کردمو داخل خونه شدم......
سوزی: ب ب ببخشید، م من با اقای پارک کار داشتم...... پارک جیمین...
&بله، یه دیقه صبر کنید....... ارباب جوان، دختری با شما کار داره.....
سوزی:چقدر انتظار کشیدن سخته.... ثانیه ها گذشت و اون نیومد، کم کم داشت خوابم میبرد.... اما اما صدای قدم هاش داشت میومد، قدم هاش نزدیک تر و نزدیک تر میشدن، تاک، تاک، تاک............. نگاه کفشای مردونه اش کردم، بعد کم کم کم سرمو بیشتر بالا اوردم و تونستم چهره قشنگشو ببینم، تو چهرش عشق موج میزد، خیلی خوشحال بودم، اما اما یدفعه عشقی که تو چهرش موج میزد رفتش..... و یه چهره سرد جاش رو گرفت........
جیمین: به به، نگاه کنیزکمون، چه لباسای گرون قیمتی هم پوشیده.... کنیزکمون....... هههههه.....
سوزی: چ چ چی.... اون الان چی گفت، امکان نداره.... ینی گوشام درست شنید؟...... اخه اخه چطور ممکنه...... ن نه....... اشک تو چشمام موج میزد.... تو شوک بودم و این حرف رو باور نداشتم که صدای دختری از طبقه بالا باعث شد سرمو به طبقه بالا بچرخونم............
جیمیننننن، عشق مننننن، کجایی تو... بیا دیگهههه....
جیمین:باشه زندگیم،اومدم سانیا جانم.....
سوزی: درسته.... اون یه دختر با موهای یخی و ارایشی غلیظ و با لباس جذب ابی با کفش های پاشنه بلند اونجا وایساده بود..... چ چیییی، اون به جیمین من گفت جیمین عشقم؟..... ینی من درست شنیدم.............
سوزی: اما.. اما، اما، اون کوچک ترین واکنشی نشون نداد.... حتی یه لبخند هم مهمونم نکرد..... خیلی سرد از جاش بلند شد و رفت........... قطره های اشک تو چشمام موج میزد، خ خب خب ش شاید حواسش نبوده، اره درسته حواسش نبوده...... نفسمو حبس کردمو داخل خونه شدم......
سوزی: ب ب ببخشید، م من با اقای پارک کار داشتم...... پارک جیمین...
&بله، یه دیقه صبر کنید....... ارباب جوان، دختری با شما کار داره.....
سوزی:چقدر انتظار کشیدن سخته.... ثانیه ها گذشت و اون نیومد، کم کم داشت خوابم میبرد.... اما اما صدای قدم هاش داشت میومد، قدم هاش نزدیک تر و نزدیک تر میشدن، تاک، تاک، تاک............. نگاه کفشای مردونه اش کردم، بعد کم کم کم سرمو بیشتر بالا اوردم و تونستم چهره قشنگشو ببینم، تو چهرش عشق موج میزد، خیلی خوشحال بودم، اما اما یدفعه عشقی که تو چهرش موج میزد رفتش..... و یه چهره سرد جاش رو گرفت........
جیمین: به به، نگاه کنیزکمون، چه لباسای گرون قیمتی هم پوشیده.... کنیزکمون....... هههههه.....
سوزی: چ چ چی.... اون الان چی گفت، امکان نداره.... ینی گوشام درست شنید؟...... اخه اخه چطور ممکنه...... ن نه....... اشک تو چشمام موج میزد.... تو شوک بودم و این حرف رو باور نداشتم که صدای دختری از طبقه بالا باعث شد سرمو به طبقه بالا بچرخونم............
جیمیننننن، عشق مننننن، کجایی تو... بیا دیگهههه....
جیمین:باشه زندگیم،اومدم سانیا جانم.....
سوزی: درسته.... اون یه دختر با موهای یخی و ارایشی غلیظ و با لباس جذب ابی با کفش های پاشنه بلند اونجا وایساده بود..... چ چیییی، اون به جیمین من گفت جیمین عشقم؟..... ینی من درست شنیدم.............
۲۵.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.