Vempire love
Vempire love
Part:10
در باز شد و یه اجوما با چند دست لباس وارد اتاق شد
=سلام دخترم...اینارو ارباب دادن بهم تا برای شما بیارم هر کدومو دوست داشتی بپوش
_سلامم اجوما خیلی ممنون ولی ارباب کیه؟اینجا کجاست؟
=ارباب خودشون بهت میگن فقط اینارو زود بپوشین و برین پایین
_ب.باشه و رفت اجوما خیلی مهربون بود به لباس ها نگاه کردم ای بابا همش مشکی که چشمم خورد به یه لباس سفید برداشتمش یه شومیز سفید خوشگل بود با یه دامن مشکی گذاشتمش روی تخت و رفتم دسشویی کارای مربوط رو انجام دادم یه نگاه به خودم کردم
یکم بی روح شدم یه آبی زدم به صورتم و بعد رفتم بیرون لباسمو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم هوم نه بابا مثل همیشه خوشگلم
(همین چند دقیقه پیش به خودش گفته بود بی روحه ها:/ )از در اتاق که زدم بیرون سرم گیج میرفت واو اینجا خونه نیست که قصره
همه چی با تم قرمز و مشکی بود ولی خیلی خوشگل و با کلاس بود خواستم از پله پایین برم که پام پیچ خورد و افتادم (به کل درد پاهامو فراموش کرده بودم )زمین آخ پام لعنتی به زور بلند شدم و از پلهها پایین رفتم و رویه کاناپه نشستم آخخ ننه
=ای وای دخترم چی شده
_عرر اجوما لیز خوردم پاهام درد میکنه
=اخه حواست کجاست بیا این و بخور برات خوبه
_به سوپ نگاه کردم سوپپ من که مریض نیستم
=ارباب گفتن براتون بیارم
+آجوما لطفاً شما برید به کارتون برسید
=چشم
_به طرف صدا برگشتم یه پسر با استایل کاملا سیاه داشت نگام میکرد
+تو دیگه کدوم خری هستی؟
_خودت کدوم خری هستی؟
+هی درست صحبت تو اصلا میدونی من کیم
_به من چه که کی هستی اول خودت شروع کردی(پروو)
+هه اینو یه دختر بچه داره با من بحث میکنه خیلی عذر میخواهم شازده کوچولو
_من بچه نی...
+باشه خودت خودتو ندیدی(یهو جدی میشه) تو کی هست...تو یه انسانی؟
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
چیزی ندارم بگم ولی خوب😂
Part:10
در باز شد و یه اجوما با چند دست لباس وارد اتاق شد
=سلام دخترم...اینارو ارباب دادن بهم تا برای شما بیارم هر کدومو دوست داشتی بپوش
_سلامم اجوما خیلی ممنون ولی ارباب کیه؟اینجا کجاست؟
=ارباب خودشون بهت میگن فقط اینارو زود بپوشین و برین پایین
_ب.باشه و رفت اجوما خیلی مهربون بود به لباس ها نگاه کردم ای بابا همش مشکی که چشمم خورد به یه لباس سفید برداشتمش یه شومیز سفید خوشگل بود با یه دامن مشکی گذاشتمش روی تخت و رفتم دسشویی کارای مربوط رو انجام دادم یه نگاه به خودم کردم
یکم بی روح شدم یه آبی زدم به صورتم و بعد رفتم بیرون لباسمو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم هوم نه بابا مثل همیشه خوشگلم
(همین چند دقیقه پیش به خودش گفته بود بی روحه ها:/ )از در اتاق که زدم بیرون سرم گیج میرفت واو اینجا خونه نیست که قصره
همه چی با تم قرمز و مشکی بود ولی خیلی خوشگل و با کلاس بود خواستم از پله پایین برم که پام پیچ خورد و افتادم (به کل درد پاهامو فراموش کرده بودم )زمین آخ پام لعنتی به زور بلند شدم و از پلهها پایین رفتم و رویه کاناپه نشستم آخخ ننه
=ای وای دخترم چی شده
_عرر اجوما لیز خوردم پاهام درد میکنه
=اخه حواست کجاست بیا این و بخور برات خوبه
_به سوپ نگاه کردم سوپپ من که مریض نیستم
=ارباب گفتن براتون بیارم
+آجوما لطفاً شما برید به کارتون برسید
=چشم
_به طرف صدا برگشتم یه پسر با استایل کاملا سیاه داشت نگام میکرد
+تو دیگه کدوم خری هستی؟
_خودت کدوم خری هستی؟
+هی درست صحبت تو اصلا میدونی من کیم
_به من چه که کی هستی اول خودت شروع کردی(پروو)
+هه اینو یه دختر بچه داره با من بحث میکنه خیلی عذر میخواهم شازده کوچولو
_من بچه نی...
+باشه خودت خودتو ندیدی(یهو جدی میشه) تو کی هست...تو یه انسانی؟
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
چیزی ندارم بگم ولی خوب😂
۳.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.