وقتی میری بیرون و پیشیت.... پارت 1
ویو ات:
از مدرسه خسته و کوفته به خونه رسیدم
امروزم مثل روز های دیگه مضخرف بود
( بازگشت زمان وقتی که آت مدرسه بود)
سومی: هی دختره ی گلابی چه غلطی داری می کنی؟ ها؟
آت: به تو چه
سومی: چی گفتی ؟ بچه ها بزنیدش
از موهام گرفتن و باز کتکم زدن
مثل همیشه با لب پاره و خونی به خونه برگشتم
روی مبل دراز کشیدم
مامان و بابام چند سال پیش توی تصادف مرده بودن و من تنهایی زندگی می کردم
گریم گرفته بود یه دل سیر گریه کردم
صبح#
باید می رفتم مدرسه باید فارغالتحصیل می شدم مجبور بودم حتی اگه کتکم می زدن
از خونه در اومدم توی حیاط مدرسه بودم
بازم مثل همیشه اکیپ قلدرشون رو جمع کرده بودن
حتما بازم دارن کسی و اذیت می کنن
نخواستم واردش بشم ولی صدای زوزه ی گربه ای اومد
رفتم جلوتر باورم نمی شد داشتن یه گربه رو اذیت می کردن
هیون کی : ( یک از اعضای قلدر ها) ای وای گربه بدبخت بچه ها می خوایم الان این گربه رو براتون زجر بدیم ها ها ها
باورم نمی شد نباید اجازه می دادم تا با یه گربه اینکارو کنن
زود رفتم و گربه رو بغل کردم
سومی: هی اون گربه رو بزار پایین نکنه دلت کتک می خواد!!
آت: هر کاری می خواین با من بکنین ولی به این گربه کاری نداشته باشید
از میان همشون دویدم و با سرعت از اونجا رفتم
ویو شوکا:
چند تا پسرو دختر جمع شده بودن هی منو لگد مال می کردن
می خواستم فرار کنم ولی نمی زاشتن
از میان جمعیت یه دختر به سرعت به طرفم اومد و بغلم گرفت و گفت با من کاری نداشته باشن
باورم نمی شد که یه نفر به خاطر من خودشو به خطر انداخته ...
لایک و کامنت بزارید تا پارت بعدی رو بزارم🫀
از مدرسه خسته و کوفته به خونه رسیدم
امروزم مثل روز های دیگه مضخرف بود
( بازگشت زمان وقتی که آت مدرسه بود)
سومی: هی دختره ی گلابی چه غلطی داری می کنی؟ ها؟
آت: به تو چه
سومی: چی گفتی ؟ بچه ها بزنیدش
از موهام گرفتن و باز کتکم زدن
مثل همیشه با لب پاره و خونی به خونه برگشتم
روی مبل دراز کشیدم
مامان و بابام چند سال پیش توی تصادف مرده بودن و من تنهایی زندگی می کردم
گریم گرفته بود یه دل سیر گریه کردم
صبح#
باید می رفتم مدرسه باید فارغالتحصیل می شدم مجبور بودم حتی اگه کتکم می زدن
از خونه در اومدم توی حیاط مدرسه بودم
بازم مثل همیشه اکیپ قلدرشون رو جمع کرده بودن
حتما بازم دارن کسی و اذیت می کنن
نخواستم واردش بشم ولی صدای زوزه ی گربه ای اومد
رفتم جلوتر باورم نمی شد داشتن یه گربه رو اذیت می کردن
هیون کی : ( یک از اعضای قلدر ها) ای وای گربه بدبخت بچه ها می خوایم الان این گربه رو براتون زجر بدیم ها ها ها
باورم نمی شد نباید اجازه می دادم تا با یه گربه اینکارو کنن
زود رفتم و گربه رو بغل کردم
سومی: هی اون گربه رو بزار پایین نکنه دلت کتک می خواد!!
آت: هر کاری می خواین با من بکنین ولی به این گربه کاری نداشته باشید
از میان همشون دویدم و با سرعت از اونجا رفتم
ویو شوکا:
چند تا پسرو دختر جمع شده بودن هی منو لگد مال می کردن
می خواستم فرار کنم ولی نمی زاشتن
از میان جمعیت یه دختر به سرعت به طرفم اومد و بغلم گرفت و گفت با من کاری نداشته باشن
باورم نمی شد که یه نفر به خاطر من خودشو به خطر انداخته ...
لایک و کامنت بزارید تا پارت بعدی رو بزارم🫀
۹.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.