Miracle part 27
جونگ کوک : چی شده ؟!
می یونگ : اونیم اینجاست !
جونگ کوک : چی ؟!...کجاست ؟!
می یونگ با دستش به طرف میزی که مین هی و تهیونگ نشسته بودند اشاره کرد که جونگ کوک با تعجب گفت
جونگ کوک : تهیونگ !!!
می یونگ : بدبخت شدم
می یونگ سریع دست جونگ کوک رو کشید و به همراه خودش به طرف راهروی ورودی رستوران برد
جونگ کوک : داری چیکار میکنی ؟!
می یونگ : نمیتونیم اینجا بمونیم…خواهرم اینجاست…نباید ما رو باهم ببینه
جونگ کوک : مشکلش چیه ؟!...خب اونا هم یواشکی اومدن با هم شام بخورند…تازه بین ما که چیزی نیست
جونگ کوک با شیطونی گفت
جونگ کوک : نکنه هست ؟
می یونگ : معلومه که نیست…فقط نمیخوام اشتباه متوجه بشه
جونگ کوک : اوکی حالا که تو راحت نیستی میریم یه جای دیگه…
…..
مین هی جرعه ای از نوشیدنیش خورد که تهیونگ جعبه ای رو کنار دستش گذاشت و گفت
تهیونگ : این برای تو هست
مین هی با کنجکاوی به جعبه نگاه کرد و از روی میز برداشتش
مین هی : به چه مناسبت ؟!
تهیونگ : وقتی دیدمش خیلی ازش خوشم اومد…و دوست داشتم برای تو بگیرمش…
مین هی با کنجکاوی در جعبه رو باز کرد که گردنبند زیبایی رو داخل جعبه دید
مین هی : این خیلی قشنگه
تهیونگ : خوشحالم که دوسش داری
مین هی گردنبند رو از توی جعبه درآورد و به قصد بستنش دور گردنش به سمت گردنش برد که تهیونگ گفت
تهیونگ : بزار کمکت کنم
و از روی صندلیش بلند شد و به سمت مین هی خم شد…مین هی سرش رو بالا آورد که تهیونگ رو توی چند سانتی صورتش دید…همینطور بهش خیره شده بود که نگاهش سمت لباش رفت…..
اسلاید دو : گردنبند مین هی
از افرادی که تا الان این فیک رو حمایت کردند ممنونم ولی احساس میکنم افراد زیادی نیستند که از این فیک خوششون بیاد و این فیکم زیاد خوب نیست هیچ مشکلی نیست من به نظرتون احترام میزارم ولی واقعا احساس بدی بهم دست میده وقتی با ذوق و شوق فیک رو مینویسم و پست میکنم اما کسی ازش حمایت نمیکنه💔
تا آخر هفته اگر لایک و کامنت ها به ۶٠ رسید باشه باز هم با این شرایط میسازم و ادامه میدم فیک رو ولی اگر نرسید سعی خودم رو میکنم توی دو سه پارت این فیک رو تموم کنم...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
می یونگ : اونیم اینجاست !
جونگ کوک : چی ؟!...کجاست ؟!
می یونگ با دستش به طرف میزی که مین هی و تهیونگ نشسته بودند اشاره کرد که جونگ کوک با تعجب گفت
جونگ کوک : تهیونگ !!!
می یونگ : بدبخت شدم
می یونگ سریع دست جونگ کوک رو کشید و به همراه خودش به طرف راهروی ورودی رستوران برد
جونگ کوک : داری چیکار میکنی ؟!
می یونگ : نمیتونیم اینجا بمونیم…خواهرم اینجاست…نباید ما رو باهم ببینه
جونگ کوک : مشکلش چیه ؟!...خب اونا هم یواشکی اومدن با هم شام بخورند…تازه بین ما که چیزی نیست
جونگ کوک با شیطونی گفت
جونگ کوک : نکنه هست ؟
می یونگ : معلومه که نیست…فقط نمیخوام اشتباه متوجه بشه
جونگ کوک : اوکی حالا که تو راحت نیستی میریم یه جای دیگه…
…..
مین هی جرعه ای از نوشیدنیش خورد که تهیونگ جعبه ای رو کنار دستش گذاشت و گفت
تهیونگ : این برای تو هست
مین هی با کنجکاوی به جعبه نگاه کرد و از روی میز برداشتش
مین هی : به چه مناسبت ؟!
تهیونگ : وقتی دیدمش خیلی ازش خوشم اومد…و دوست داشتم برای تو بگیرمش…
مین هی با کنجکاوی در جعبه رو باز کرد که گردنبند زیبایی رو داخل جعبه دید
مین هی : این خیلی قشنگه
تهیونگ : خوشحالم که دوسش داری
مین هی گردنبند رو از توی جعبه درآورد و به قصد بستنش دور گردنش به سمت گردنش برد که تهیونگ گفت
تهیونگ : بزار کمکت کنم
و از روی صندلیش بلند شد و به سمت مین هی خم شد…مین هی سرش رو بالا آورد که تهیونگ رو توی چند سانتی صورتش دید…همینطور بهش خیره شده بود که نگاهش سمت لباش رفت…..
اسلاید دو : گردنبند مین هی
از افرادی که تا الان این فیک رو حمایت کردند ممنونم ولی احساس میکنم افراد زیادی نیستند که از این فیک خوششون بیاد و این فیکم زیاد خوب نیست هیچ مشکلی نیست من به نظرتون احترام میزارم ولی واقعا احساس بدی بهم دست میده وقتی با ذوق و شوق فیک رو مینویسم و پست میکنم اما کسی ازش حمایت نمیکنه💔
تا آخر هفته اگر لایک و کامنت ها به ۶٠ رسید باشه باز هم با این شرایط میسازم و ادامه میدم فیک رو ولی اگر نرسید سعی خودم رو میکنم توی دو سه پارت این فیک رو تموم کنم...
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۴۹.۴k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.