عاشقم باش پارت ⁴⁰
رفتم رو تخت دراز کشیدم تهیونگ اومد روم خیمه بزنه دستشو گرفتم خوابوندمش
ات:پریودم!😔
ته:شتتتتتت
ات:بگی بخواب
رفتم تو بغلش کم کم خوابم برد
پرش زمانی فردا صبح
صبح احساس کردم تخت داره بالا پایین میشه چشمامو باز کردم دیدم یونا داره رو تخت میپره
یونا:باباااااا بابایییییی پاشوووو
ات:مامان این بلند نمیشه زور نزن
یونا:پوفف بابا خستم شدا اصن من میلم پایین
ته:پدرسگ حالا که بیدارمون کردی میری؟
یونا یه زبونک انداخت رو رفت
ات:پاشو پاشووووووو
ته بلند شد و اومد نزدیک صورتم بین صورتامون پنج سانتی متر فاصله بود
ته:دلم می خواد صبحمو با یچیزی شروع کنم مثلا
ات:مثلاااااا
یه بوس ریز گذاشتم رو لبش
که گوشی ته زنگ خورد
ته:شت
جین بود جواب داد گذاشت رو اسپیکر
ته:بنال اول صبحی راحتمون نزارا
جین:خفشو یک ساعت دیگه اماده باشید میرم ویلا جنگل
گوشی رو از دست ته کشیدم
ات:میگما عادت داری برنامه بچینی هر رو پر سرت میشه؟
جین:نه
ات:دختر نیست ک؟
جین:نههههه اماده شیداا
ات:من که نمیام اصلا یونا رو چیکار کنم
جین: به اجوما زنگ زدم گفتم بیاد از یونا مراقبت کنه
یهو صدای یونا از پایین اومد
یونا:جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
سریع با چشمای درشت به ته نگاه کردم و با دو رفتیم پایین دیدم اجوما اومده اینجا
یونا:جیغغغغغ مامانی ببین اجوما چقد اسباب بازی برام خریده
دمپاییمو در اوردم
ات:یونا فرار کن
یونا:عرررررر
رفت پشت اجوما قایم شد
اجوما اومد بغلم کرد
اجوما:ات دخترم چقد تغییر کردی
منم بغلش کردم
ات:اجوما ازیت نمیشی؟
اجوما:شما با خیال راحت برید
سریع رفتم بالا لباسامونو جمع کردم اماده شدم(عکسش هس) تهیونگ هم اماده شد و رفتیم پایین یونا رو بغل کردیم و راه افتادیم سمت خونه ی جین
رسیدیم دیدم کوک بیرون وایساده ته پیاده شد و رفت کنار در تکیه داد کوک اومد سمتمون سرمو کردم تو گوشی
کوک:سلام داداش
ته:علیکک
کوک:ات سلام
اصلا بهش جواب ندادم
جین:لیا بیا دیگهههه
لیا:اومدم اومدم
ات:پریودم!😔
ته:شتتتتتت
ات:بگی بخواب
رفتم تو بغلش کم کم خوابم برد
پرش زمانی فردا صبح
صبح احساس کردم تخت داره بالا پایین میشه چشمامو باز کردم دیدم یونا داره رو تخت میپره
یونا:باباااااا بابایییییی پاشوووو
ات:مامان این بلند نمیشه زور نزن
یونا:پوفف بابا خستم شدا اصن من میلم پایین
ته:پدرسگ حالا که بیدارمون کردی میری؟
یونا یه زبونک انداخت رو رفت
ات:پاشو پاشووووووو
ته بلند شد و اومد نزدیک صورتم بین صورتامون پنج سانتی متر فاصله بود
ته:دلم می خواد صبحمو با یچیزی شروع کنم مثلا
ات:مثلاااااا
یه بوس ریز گذاشتم رو لبش
که گوشی ته زنگ خورد
ته:شت
جین بود جواب داد گذاشت رو اسپیکر
ته:بنال اول صبحی راحتمون نزارا
جین:خفشو یک ساعت دیگه اماده باشید میرم ویلا جنگل
گوشی رو از دست ته کشیدم
ات:میگما عادت داری برنامه بچینی هر رو پر سرت میشه؟
جین:نه
ات:دختر نیست ک؟
جین:نههههه اماده شیداا
ات:من که نمیام اصلا یونا رو چیکار کنم
جین: به اجوما زنگ زدم گفتم بیاد از یونا مراقبت کنه
یهو صدای یونا از پایین اومد
یونا:جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
سریع با چشمای درشت به ته نگاه کردم و با دو رفتیم پایین دیدم اجوما اومده اینجا
یونا:جیغغغغغ مامانی ببین اجوما چقد اسباب بازی برام خریده
دمپاییمو در اوردم
ات:یونا فرار کن
یونا:عرررررر
رفت پشت اجوما قایم شد
اجوما اومد بغلم کرد
اجوما:ات دخترم چقد تغییر کردی
منم بغلش کردم
ات:اجوما ازیت نمیشی؟
اجوما:شما با خیال راحت برید
سریع رفتم بالا لباسامونو جمع کردم اماده شدم(عکسش هس) تهیونگ هم اماده شد و رفتیم پایین یونا رو بغل کردیم و راه افتادیم سمت خونه ی جین
رسیدیم دیدم کوک بیرون وایساده ته پیاده شد و رفت کنار در تکیه داد کوک اومد سمتمون سرمو کردم تو گوشی
کوک:سلام داداش
ته:علیکک
کوک:ات سلام
اصلا بهش جواب ندادم
جین:لیا بیا دیگهههه
لیا:اومدم اومدم
۴۳.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.