پارت ~6~
که یهو یکی دستمو گرفت برگشتم دیدم یه پسر بود قشنگ معلوم بود که مسته
+چیکار میکنی عوضی
پسره:بیا امشبو باهام باش خوش بگذرونیم
+ولم کن(هی داره تلاش میکنه تا دستشو از دست پسره بیاره بیرون)
پسره:تقلا نکن تو دیگه ماله منی
داشتم بهش میگفتم که ولم کنه که یهو یکی بهش مشت زد...
ویو جیمین
از اجوما خواستم تا به ات بگه برام نوشیدنی بیاره اما اون گفت که رفته دستشویی خیلی صبر کردم اما ات هنوز نیومد برای همین رفتم بالا دیدم که یکی دستشو گرفته و ات داره خواهش میکنه که ولش کنه منم خون جلوی چشمام رو گرفته بود رفتم سمتش و یه مشت زدم بهش تا حد مرگ زدمش بعد دست ات رو گرفتم و بردمش اتاق خودم و در رو هم قفل کردم
+چیکار میکنی
_چرا بهش اجازه میدی بهت دست بزنه
+به توچه مگه تو کی عه من هستی
_الان نشونت میدم
ویو ات
ارباب یهو منو چسبوند به دیوار و شروع کرد به بوسیدنم منم تعجب کردم و همراهی نمیکردم که یهو یه گازی به لب پایینم زد و باعث شد تا منم همراهی کنم ارباب داشت لذت میبرد اما من هی میخواستم از خودم دورش کنم که یهو هولش دادم گفتم
+چیکار میکنی وحشی
_امم...خوشمزه بود بیب
+چ....
تا خواستم حرف بزنم یهو منو روی تخت گذاشت و رو خیمه زد و شروع کرد به بوسیدنم از لبام که دست برداشت رفت سراغ گردنم و کیس های نارک دار میزاشت که یهو لباسمو پاره کرد و لباس های خودشم در اورد (خلاصه با ذهن مریضتون بفهمید چیکار میکنن😂)
ویو ات
صبح با دل درد شدیدی از خواب پاشدم دیدم کنار اربابم بلند شدم و گریه میکردم که یهو ارباب بلند شد
و گفت
_چی شده؟(نگران)
+عوضی آشغال(خودتی😑)تو دختر بودنمو ازم گرفتی الان من چیکار کنم
_معذرت میخوام
+فک کردی با معذرت خواهی چیزی عوض میشه
_خب چیکار کنم هر کاری بگی انجام میدم
+باشه،پس بزار من برم ولم کن
_....ب...باشه
+چی(تعجب)
_باشه قبول میکنم تو میتونی بری
+و..واقعا راست میگی
_اره میتونی بری
+خیلی ممنون
تا خواستم برم که یهو...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
+چیکار میکنی عوضی
پسره:بیا امشبو باهام باش خوش بگذرونیم
+ولم کن(هی داره تلاش میکنه تا دستشو از دست پسره بیاره بیرون)
پسره:تقلا نکن تو دیگه ماله منی
داشتم بهش میگفتم که ولم کنه که یهو یکی بهش مشت زد...
ویو جیمین
از اجوما خواستم تا به ات بگه برام نوشیدنی بیاره اما اون گفت که رفته دستشویی خیلی صبر کردم اما ات هنوز نیومد برای همین رفتم بالا دیدم که یکی دستشو گرفته و ات داره خواهش میکنه که ولش کنه منم خون جلوی چشمام رو گرفته بود رفتم سمتش و یه مشت زدم بهش تا حد مرگ زدمش بعد دست ات رو گرفتم و بردمش اتاق خودم و در رو هم قفل کردم
+چیکار میکنی
_چرا بهش اجازه میدی بهت دست بزنه
+به توچه مگه تو کی عه من هستی
_الان نشونت میدم
ویو ات
ارباب یهو منو چسبوند به دیوار و شروع کرد به بوسیدنم منم تعجب کردم و همراهی نمیکردم که یهو یه گازی به لب پایینم زد و باعث شد تا منم همراهی کنم ارباب داشت لذت میبرد اما من هی میخواستم از خودم دورش کنم که یهو هولش دادم گفتم
+چیکار میکنی وحشی
_امم...خوشمزه بود بیب
+چ....
تا خواستم حرف بزنم یهو منو روی تخت گذاشت و رو خیمه زد و شروع کرد به بوسیدنم از لبام که دست برداشت رفت سراغ گردنم و کیس های نارک دار میزاشت که یهو لباسمو پاره کرد و لباس های خودشم در اورد (خلاصه با ذهن مریضتون بفهمید چیکار میکنن😂)
ویو ات
صبح با دل درد شدیدی از خواب پاشدم دیدم کنار اربابم بلند شدم و گریه میکردم که یهو ارباب بلند شد
و گفت
_چی شده؟(نگران)
+عوضی آشغال(خودتی😑)تو دختر بودنمو ازم گرفتی الان من چیکار کنم
_معذرت میخوام
+فک کردی با معذرت خواهی چیزی عوض میشه
_خب چیکار کنم هر کاری بگی انجام میدم
+باشه،پس بزار من برم ولم کن
_....ب...باشه
+چی(تعجب)
_باشه قبول میکنم تو میتونی بری
+و..واقعا راست میگی
_اره میتونی بری
+خیلی ممنون
تا خواستم برم که یهو...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
۱۰.۵k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.