سناریو مایکی پارت۹
بچه ها ببخشید دیر پارت گذاشتم چون واقعا حالم بده ببخشید
**** ** *********** ******» »
یک سال بعد(اون اتفاق طی پارتهای بعد گفته میشه)
شما تو این یکسال افسرده بودین ولی چند ماه اخر مایکی بهتون اعتراف کرد حالا پارت ااترافش روهم اگه خاستین میزارم، و ازون موقع با مایکی واما زندگی میکنین)
ساعت ۱۲ ظهر، خونه سانو ها
اما: هیرو بیداار شوو
هیرو: پنج دقیقه دیگه
اما: سه ساعت پیشم همینو گفتییی
هیرو: عههههه امااا ولم کنن
ویو اما
این تنبل خرس گندهه چرا پا نمیشهههه
عاها...... الرران میرم یه پارچ، اب یخ روش خالی میکنم*خنده شیطانی*
رفتم پارچو ورداشتم و توشو پر از اب یخ کردم و ریختم رو هیروشی
هیرو: عااااایییییی
اما: حقتههه باید پاشییی
هیرو:عهه گومنهه امااا
اما: پاشو برو پایین صبحونتو بخور و با مایکی برو خرید که امشب دراکن میاد شب نشینی داریم
هیرو با سرعت جت از جاش پامیشه*
هیرو: عاخ جونممممم
در این بین مایکی که تازه از خواب پاشده میاد تو اتاق هیرو،
مایکی: عهه اینجا چ خبره؟*خمیازه*
اما: ساعت خواااااااب
هیرو:*عطسه*عهه سلام مایکی
مایکی: عهه هیروشی چان چرا خیس شدییی؟*نگاه برزخی به اما*
اما:عهه چیه تقصیر من نیس تقصیر خودشه بیدار نمیییشد
مایکی: باشههه حتما تو راس میگی
هیرو: خیلی گوشنمه
مایکی: اول یه لباس گرم بپوش تا سرما نخوری بعد بیا پایین تا صبحونه بخوریم
اما: عاره هیرو چااان مواظب خودت باشی سرما نخورییی
هیرو: عهه باشهه
خلاصه که هیرو یه لباس گرم پوشید و رفت پایین و با مایکی صبحونه شو خورد...
ساعت ۵ بعد از ظهر
اما: مایکی و هیروشیی گمشیین برییین خرییید
مایکی: چرا خودت نمیری خو؟
اما: گوشاااااد پاشووو برووو
هیرو: ول کن مایکی بیا بریم کیف میده*عطسه*
مایکی: تو حالت خوب نیس نمیخاد بیای هیروشی چان
*اما صحنه رو ترک میکنه*
هیرو: نه نه من خوبم.... خیلی وقته نرفتم بیرون میخام باهات بیااام
مایکی: نخیرمممم تو اصلا مراقب خودت نیستییی
هیرو: توروخدااااا*نگاااه بشدت کیوت*
مایکی:*سرخ شدن*عهه.... باشه برو زودتر حاضر شو و لباس گرم بپوووش
هیروشی مایکی رو بغل کرد و رفت و لباس(اسلاید دو) پوشید.
مایکی: حاضر شدی هیروشی چااان؟
هیرو: بهلهههه
رفتین و سوار موتور مایکی شدین.
هیرو: عههه تاخالا سوار موتور نشدمم*باذوق*
مایکی: واقعااااا؟ بزار سوارت کنم.... هیرو شی رو بغل کردت و گذاشت پشت موتور
مایکی: راحتی الان؟
هیرو: عارههه عالیههه
سوار موتور شد و راه افتادین و تو راه مایکی تند میرفت تا شما از پشت بغلش کنین
هیرو: مایکییی خیلی داری تند میریییی
مایکی: دست خودم نیس کههه
مایکی رو از پشت بغل کردین و متوجه اینکه مایکی سرخ شده شدین....
وقتی رسیدین به مرکز خرید تو و مایکی راهتونو جدا کردین تا سریعتر خریداتون تموم شه...
پ بعدی 60تاشیم
**** ** *********** ******» »
یک سال بعد(اون اتفاق طی پارتهای بعد گفته میشه)
شما تو این یکسال افسرده بودین ولی چند ماه اخر مایکی بهتون اعتراف کرد حالا پارت ااترافش روهم اگه خاستین میزارم، و ازون موقع با مایکی واما زندگی میکنین)
ساعت ۱۲ ظهر، خونه سانو ها
اما: هیرو بیداار شوو
هیرو: پنج دقیقه دیگه
اما: سه ساعت پیشم همینو گفتییی
هیرو: عههههه امااا ولم کنن
ویو اما
این تنبل خرس گندهه چرا پا نمیشهههه
عاها...... الرران میرم یه پارچ، اب یخ روش خالی میکنم*خنده شیطانی*
رفتم پارچو ورداشتم و توشو پر از اب یخ کردم و ریختم رو هیروشی
هیرو: عااااایییییی
اما: حقتههه باید پاشییی
هیرو:عهه گومنهه امااا
اما: پاشو برو پایین صبحونتو بخور و با مایکی برو خرید که امشب دراکن میاد شب نشینی داریم
هیرو با سرعت جت از جاش پامیشه*
هیرو: عاخ جونممممم
در این بین مایکی که تازه از خواب پاشده میاد تو اتاق هیرو،
مایکی: عهه اینجا چ خبره؟*خمیازه*
اما: ساعت خواااااااب
هیرو:*عطسه*عهه سلام مایکی
مایکی: عهه هیروشی چان چرا خیس شدییی؟*نگاه برزخی به اما*
اما:عهه چیه تقصیر من نیس تقصیر خودشه بیدار نمیییشد
مایکی: باشههه حتما تو راس میگی
هیرو: خیلی گوشنمه
مایکی: اول یه لباس گرم بپوش تا سرما نخوری بعد بیا پایین تا صبحونه بخوریم
اما: عاره هیرو چااان مواظب خودت باشی سرما نخورییی
هیرو: عهه باشهه
خلاصه که هیرو یه لباس گرم پوشید و رفت پایین و با مایکی صبحونه شو خورد...
ساعت ۵ بعد از ظهر
اما: مایکی و هیروشیی گمشیین برییین خرییید
مایکی: چرا خودت نمیری خو؟
اما: گوشاااااد پاشووو برووو
هیرو: ول کن مایکی بیا بریم کیف میده*عطسه*
مایکی: تو حالت خوب نیس نمیخاد بیای هیروشی چان
*اما صحنه رو ترک میکنه*
هیرو: نه نه من خوبم.... خیلی وقته نرفتم بیرون میخام باهات بیااام
مایکی: نخیرمممم تو اصلا مراقب خودت نیستییی
هیرو: توروخدااااا*نگاااه بشدت کیوت*
مایکی:*سرخ شدن*عهه.... باشه برو زودتر حاضر شو و لباس گرم بپوووش
هیروشی مایکی رو بغل کرد و رفت و لباس(اسلاید دو) پوشید.
مایکی: حاضر شدی هیروشی چااان؟
هیرو: بهلهههه
رفتین و سوار موتور مایکی شدین.
هیرو: عههه تاخالا سوار موتور نشدمم*باذوق*
مایکی: واقعااااا؟ بزار سوارت کنم.... هیرو شی رو بغل کردت و گذاشت پشت موتور
مایکی: راحتی الان؟
هیرو: عارههه عالیههه
سوار موتور شد و راه افتادین و تو راه مایکی تند میرفت تا شما از پشت بغلش کنین
هیرو: مایکییی خیلی داری تند میریییی
مایکی: دست خودم نیس کههه
مایکی رو از پشت بغل کردین و متوجه اینکه مایکی سرخ شده شدین....
وقتی رسیدین به مرکز خرید تو و مایکی راهتونو جدا کردین تا سریعتر خریداتون تموم شه...
پ بعدی 60تاشیم
۵.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.