فیک خیانت p7
تهیونگ ویو: صبح از خواب بلند شدم . چشمامو باز کردم و منتظر چهره کیوت و زیبای ا/ت بودم اما با جای خالیش روی تخت مواجه شدم . بغض کردم و با خودم گفتم تو جلوی چشمش بهش خیانت کردی و بعد الان توقع داری کنارت باشه؟ واقعا که خنده داره . هه . گوشیمو برداشتم و ساعت رو نگاه کردم ساعت ۸ و۴۹ دقیقه بود . سریع بلند شدم و رفتم دست شویی کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون حوصله نداشتم برم حموم پس لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین . آجوما میز صبحانه رو چیده بود و جنی هم سر میز منتظر من نشسته بود وقتی جنی رو دیدم ناخودآگاه یک لبخند رو لبم اومد که بعدش جاشو بایک عذاب وجدان شدید عوض کرد . الان باید ا/ت اونجا میبود نه جنی . رفتم سرمیز و گفتم
تهیونگ:صبح بخیر
جنی:صبح بخیر
اما آجوما جواب منو نداد میدونستم به خاطر کاری که کردم از دستم ناراحت و عصبانی بود . نشستم پشت میز که آجوما اومد سمتم و گفت
آجوما: تهیونگ واقعا ازت توقع نداشتم که با خانوم ا/ت همچین کاری بکنی . اون مگه برات چی کم گذاشت که همچین کاری رو باهاش کردی؟؟هاااا؟ اون به غیر از اینکه سههه ساااال تمام دیوانه وار عاشقت بود و حاضر بود برات هرکاری انجام بده . ولی تو.......... واقعا برات متاسفم .
راوی:حرف های آجوما که تموم شد جنی سریع و با عصبانیت از پشت میز بلند شد که باعث شد که صندلی به سمت عقب پرتاب بشه و صدای بدی بده . همه ساکت بودن و به جنی نگاه میکردن که جنی گفت
جنی:بسه زنیکه عوضی با چه حقی برای عشق من متاسفی ها ؟؟ (همه ی حرفاش با داد هست) فکر کردی کی هستی اصن تو؟ اخرااااجی عوضی گمشو از خونه من بیرون .
اجوما:هه(پوزخند صدادار زد) فکر کردی یک دقیقه هم میمونم اینجا و واسه توی ه.زه کار میکنم ؟؟ اگه نمیگفتی هم خودم میرفتم . حاضرم تو خیابونا بخوابم و از گشنگی و سرما بمیرم ولی برای توی ه.زه ی عوضی کار نکنم آشغال.
جنی:(برمبیگرده رو به تهیونگ)نمیخوای هیچی بهش بگی(باعصبانیت و حرص)
تهیونگ:جنی تو شروع کردی بعدشم آجوما مثل مادر منه و من نمیزارم بره اون از بچگی پیش من بوده .
آجوما: درسته از بچگی پیشت بودم و خودم بزرگت کردم اما نمی دونم کجا رو اشتباه کردم که اینطوری شدی. من استعفا میدم. امیدوارم خوشبخت شی تهیونگ.(با حرص)
راوی:و بعد آجوما پیش بند آشپزخونه رو باز کرد و با عصبانیت پرتش کرد ردی زمین و با سرعت از آشپز خونه اومد بیرون و رفت داخل اتاقش و لباساشو جمع کرد و از در عمات رفت بیرون . و با خودش گفت
آجوما ویو:الان کجا برم ؟؟ اول میرم یک سر به ا/ت میزنم قطعا رفته به ویلاش فقط همونجا رو تو کره داره .
یک تاکسی گرفتم و به سمت ویلای ا/ت رفتم .
(قبلا رفته بوده ویلای ا/ت و آدرسشو بلده.)
ا/ت ویو: بعد از صبحانه سریع بلندشدم و روبه یونا گفتم
ا/ت: میزو جمع کن و ظرفا رو بشور .ساعت ۱۲هم حاضر باش .
یونا:باشه بابا . برو ساعت ۹ شد . دیرت شد.
ا/ت ویو: به خودم اومدم. وسریع کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم .
تو کل طول روز همش با خودم کلنجار میرفتم که چرا تهیونگ با من اینکار رو کرد؟ من ایرادی داشتم ؟ که یهو با صدای پرستار به خودم اومدم که گفت
پرستار:.............
سلام به دوستان گل🌺🌺 . من واقعا ممنون از حمایتتون و لطفا همینطور هم ادامه بدید ممنون ❤️❤️
شرطا:
۶لایک
۵کامنت
دوستون دارم . و امیدوارم زودتر شرطارو برسونید .ممنون😘😘❤️
ها وراستی اسلاید دو لباس ا/ت برای پارت بعد هست . اشتباه گذاشتم .
تهیونگ:صبح بخیر
جنی:صبح بخیر
اما آجوما جواب منو نداد میدونستم به خاطر کاری که کردم از دستم ناراحت و عصبانی بود . نشستم پشت میز که آجوما اومد سمتم و گفت
آجوما: تهیونگ واقعا ازت توقع نداشتم که با خانوم ا/ت همچین کاری بکنی . اون مگه برات چی کم گذاشت که همچین کاری رو باهاش کردی؟؟هاااا؟ اون به غیر از اینکه سههه ساااال تمام دیوانه وار عاشقت بود و حاضر بود برات هرکاری انجام بده . ولی تو.......... واقعا برات متاسفم .
راوی:حرف های آجوما که تموم شد جنی سریع و با عصبانیت از پشت میز بلند شد که باعث شد که صندلی به سمت عقب پرتاب بشه و صدای بدی بده . همه ساکت بودن و به جنی نگاه میکردن که جنی گفت
جنی:بسه زنیکه عوضی با چه حقی برای عشق من متاسفی ها ؟؟ (همه ی حرفاش با داد هست) فکر کردی کی هستی اصن تو؟ اخرااااجی عوضی گمشو از خونه من بیرون .
اجوما:هه(پوزخند صدادار زد) فکر کردی یک دقیقه هم میمونم اینجا و واسه توی ه.زه کار میکنم ؟؟ اگه نمیگفتی هم خودم میرفتم . حاضرم تو خیابونا بخوابم و از گشنگی و سرما بمیرم ولی برای توی ه.زه ی عوضی کار نکنم آشغال.
جنی:(برمبیگرده رو به تهیونگ)نمیخوای هیچی بهش بگی(باعصبانیت و حرص)
تهیونگ:جنی تو شروع کردی بعدشم آجوما مثل مادر منه و من نمیزارم بره اون از بچگی پیش من بوده .
آجوما: درسته از بچگی پیشت بودم و خودم بزرگت کردم اما نمی دونم کجا رو اشتباه کردم که اینطوری شدی. من استعفا میدم. امیدوارم خوشبخت شی تهیونگ.(با حرص)
راوی:و بعد آجوما پیش بند آشپزخونه رو باز کرد و با عصبانیت پرتش کرد ردی زمین و با سرعت از آشپز خونه اومد بیرون و رفت داخل اتاقش و لباساشو جمع کرد و از در عمات رفت بیرون . و با خودش گفت
آجوما ویو:الان کجا برم ؟؟ اول میرم یک سر به ا/ت میزنم قطعا رفته به ویلاش فقط همونجا رو تو کره داره .
یک تاکسی گرفتم و به سمت ویلای ا/ت رفتم .
(قبلا رفته بوده ویلای ا/ت و آدرسشو بلده.)
ا/ت ویو: بعد از صبحانه سریع بلندشدم و روبه یونا گفتم
ا/ت: میزو جمع کن و ظرفا رو بشور .ساعت ۱۲هم حاضر باش .
یونا:باشه بابا . برو ساعت ۹ شد . دیرت شد.
ا/ت ویو: به خودم اومدم. وسریع کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم .
تو کل طول روز همش با خودم کلنجار میرفتم که چرا تهیونگ با من اینکار رو کرد؟ من ایرادی داشتم ؟ که یهو با صدای پرستار به خودم اومدم که گفت
پرستار:.............
سلام به دوستان گل🌺🌺 . من واقعا ممنون از حمایتتون و لطفا همینطور هم ادامه بدید ممنون ❤️❤️
شرطا:
۶لایک
۵کامنت
دوستون دارم . و امیدوارم زودتر شرطارو برسونید .ممنون😘😘❤️
ها وراستی اسلاید دو لباس ا/ت برای پارت بعد هست . اشتباه گذاشتم .
۱۸.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.