پارت آخر
پارت آخر
ا/ت: از خواب بیدار شدم و دیدم کوک نیست..رفتم که عمارت دیدم یونا و جونگ کوم دارن باهم بازی میکنن..محوشون شدم*
کوک: اوهه صبح بخیر..غذاتو برات گرم کردم :)
***
ا/ت:یک چند روزه که بیحال و معده ام حساس شده تصمیم گرفتم تست بارداری ( بیبی چک) از خودم بگیرم.........جاننننن؟.. من حامله اممم؟... یااااخخخخداااااااااا
کوک: چیه چیشده؟ ( با داد ا/ت سریع یونا رو بغل کردم و رفتیم اتاقمون)
ا/ت: تا کوک رو دیدم سریع بیبی چک رو پشت سرم قایم کردم
کوک: اون چیه دستت..
ا/ت: آآآممم میشه بعدا بگمم؟
کوک: اون چیه ( جدی)
ا/ت: برای من قیافه نگیر
کوک: یااا خب بگو چیه..نمیخورمت که
ا/ت: خنده ریز* بگم منو میخوری
کوک: نمیخورم
ا/ت: میخوری
کوک: نمیخورم
ا/ت: میخوری یااا
کوک: بگو
ا/ت: نفس عمیق* آوردمش جلو*..من..من حامله ام
کوک: چیی؟.. جدی ( ذوق)... عععععررررر یوناااا آبجی یا داداش داریییییی.. هورا
ا/ت: خنده*
کوک: مرسی بیب..لباشو مکیدم*
ا/ت
* بدین ترتیب با دختر کوچولوشون صاحب یک پسر شدن و به زنگی ش ادامه دادن*
ا/ت: از خواب بیدار شدم و دیدم کوک نیست..رفتم که عمارت دیدم یونا و جونگ کوم دارن باهم بازی میکنن..محوشون شدم*
کوک: اوهه صبح بخیر..غذاتو برات گرم کردم :)
***
ا/ت:یک چند روزه که بیحال و معده ام حساس شده تصمیم گرفتم تست بارداری ( بیبی چک) از خودم بگیرم.........جاننننن؟.. من حامله اممم؟... یااااخخخخداااااااااا
کوک: چیه چیشده؟ ( با داد ا/ت سریع یونا رو بغل کردم و رفتیم اتاقمون)
ا/ت: تا کوک رو دیدم سریع بیبی چک رو پشت سرم قایم کردم
کوک: اون چیه دستت..
ا/ت: آآآممم میشه بعدا بگمم؟
کوک: اون چیه ( جدی)
ا/ت: برای من قیافه نگیر
کوک: یااا خب بگو چیه..نمیخورمت که
ا/ت: خنده ریز* بگم منو میخوری
کوک: نمیخورم
ا/ت: میخوری
کوک: نمیخورم
ا/ت: میخوری یااا
کوک: بگو
ا/ت: نفس عمیق* آوردمش جلو*..من..من حامله ام
کوک: چیی؟.. جدی ( ذوق)... عععععررررر یوناااا آبجی یا داداش داریییییی.. هورا
ا/ت: خنده*
کوک: مرسی بیب..لباشو مکیدم*
ا/ت
* بدین ترتیب با دختر کوچولوشون صاحب یک پسر شدن و به زنگی ش ادامه دادن*
۴.۳k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.