🌑ماه قرمز🌑p2
بورا: خلاصه بچه ها برید بخوابیم
رزی: من خوابم نمیاد من هو: منم همینطور بورا: خب چیکار کنیم رزی: فیلم ببینیم بورا مین هو: قبوله (ساعت۱:۴٠دقیقه) بورا: حالا بریم بخوابیم رزی مین هو: بریم (صبح ساعت۶)
ویو رزی
با صدای عجیبی از خواب بیدار شدم با همون موها و لباسای عجق وجق رفتم از پله ها پایین دیدم 3تا پسر دارن از یخچال گوشت ها رو میدزدن گفتم: دارین چیکار میکنین یهو یکیشون سریع پرید دهنم رو گرفت و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو بورا
با حس خطر از خواب بیدار شدم رفتم بیرون در دیدم مین هو ام بیدار شده گفت: نگو که تو هم حس خطر کردی سر تکون دادم تبدیل به خوناشام شدیم رفتیم پایین دیدم رزی رو زمین و 3تا پسر دارن از در میرن بیرون اونا سرعتشون رو زیاد کردن ما هم پشت سر اونا مین هو تبدیل به خفاش شد سریع تر رفت یکی از اون پسرا هم تبدیل به خفاش شد من دنبال اون دوتا بودم یکیشون فرار کرد اما دنبال اون یکی بودم
ویو مین هو
پسررو گرفتم گفتم: داخل قصر ما و داخل یخچال ما چه گهی میخوردید گفت: چه خوناشامه جذابی با این حرفش یکم خجالت کشیدم اما نشون ندادم گفتم: زر نزن بگو
گفت:چیو گفتم: اوفف داخل خونه چیکار میکردی گفت: اسمت چیه گفتم: جواب منو بدههه گفت: پس من اول میگم غذا میخواستیم گرفتیم، اها من تهیونگم و تو گفتم: اولا غلط خوردی اومدی خونه ما دوما غذا هارو بده سومن مین هو تهیونگ: اولا دوست داشتم دوما نمیدم سوما خوشبختم مین هو: خیلی پرویی غذا هارو بده تهیونگ: نه دیگه نصف میکنیم مین هو: غذای خونه ی ماست بعد نصف کنیم اوفففف باشع فقط غذا رو بده تا دیوونه نشدم
رزی: من خوابم نمیاد من هو: منم همینطور بورا: خب چیکار کنیم رزی: فیلم ببینیم بورا مین هو: قبوله (ساعت۱:۴٠دقیقه) بورا: حالا بریم بخوابیم رزی مین هو: بریم (صبح ساعت۶)
ویو رزی
با صدای عجیبی از خواب بیدار شدم با همون موها و لباسای عجق وجق رفتم از پله ها پایین دیدم 3تا پسر دارن از یخچال گوشت ها رو میدزدن گفتم: دارین چیکار میکنین یهو یکیشون سریع پرید دهنم رو گرفت و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو بورا
با حس خطر از خواب بیدار شدم رفتم بیرون در دیدم مین هو ام بیدار شده گفت: نگو که تو هم حس خطر کردی سر تکون دادم تبدیل به خوناشام شدیم رفتیم پایین دیدم رزی رو زمین و 3تا پسر دارن از در میرن بیرون اونا سرعتشون رو زیاد کردن ما هم پشت سر اونا مین هو تبدیل به خفاش شد سریع تر رفت یکی از اون پسرا هم تبدیل به خفاش شد من دنبال اون دوتا بودم یکیشون فرار کرد اما دنبال اون یکی بودم
ویو مین هو
پسررو گرفتم گفتم: داخل قصر ما و داخل یخچال ما چه گهی میخوردید گفت: چه خوناشامه جذابی با این حرفش یکم خجالت کشیدم اما نشون ندادم گفتم: زر نزن بگو
گفت:چیو گفتم: اوفف داخل خونه چیکار میکردی گفت: اسمت چیه گفتم: جواب منو بدههه گفت: پس من اول میگم غذا میخواستیم گرفتیم، اها من تهیونگم و تو گفتم: اولا غلط خوردی اومدی خونه ما دوما غذا هارو بده سومن مین هو تهیونگ: اولا دوست داشتم دوما نمیدم سوما خوشبختم مین هو: خیلی پرویی غذا هارو بده تهیونگ: نه دیگه نصف میکنیم مین هو: غذای خونه ی ماست بعد نصف کنیم اوفففف باشع فقط غذا رو بده تا دیوونه نشدم
۳.۰k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.