فیک اجبار
فیک اجبار
پارت : ¹⁰
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید تهیونگ:
با مینجی رفتیم خونه
مینجی: خوب خوب طلاقت رو گرفتی حالا باید با من ازدواج کنی
تهیونگ: مینجی من با کسی که دوستش ندارم ازدواج نمیکنم
مینجی: پس با ات چجوری ازدواج کردی؟
تهیونگ: من همیشه ات رو دوست داشتم...من عاشقش بودم
مینجی: وای وای نه من رو گول بزن نه خودت رو تو هیچوقت ات رو دوست نداشتی ات هم هیچوقت دوستت نداشت
تهیونگ: من کسی رو گول نمیزنم...فقط...
مینجی: فقط چی؟؟ ات بهت خیانت کرد؟؟
تهیونگ: خوب...صبر کن ببینم تو از کجا میدونی که ات به من خیانت کرد؟؟
مینجی: چون اون عکسی که تو توی دستت داری ادیت شده و من ادیتش زدم
تهیونگ: مینجی تو چیکار کردی؟
مینجی: همین کار هایی که میبینی...تهیونگ من تورو دوست دارم
تهیونگ: ولی من دوستت ندارم
کفشم رو پوشیدم میخواستم برم دنبال ات اما با حرفی که مینجی زد برگشتم و خشکم زد
مینجی: میخوای بری دنبال ات نه؟؟ ات رفته بوستان بر هم نمیگرده...پس بشین
کفشم رو در اوردم و روی مبل نشستم خیلی ناراحت بودم پس ریز ریز اشک ریختم
مینجی : داری گریه میکنی؟؟ برای اون دختر؟؟ (پوزخند)
تهیونگ: آره گریه میکنم..میخوای چیکار کنی؟
مینجی(خنده ی عصبی): خفه شو...الان دیگه تو مال منی فهمیدی؟
از دید ات:
ما به بوستان رسیدیم و به بزرگترین هتل بوستان رفتیم
(۶ سال بعد)
از دید تهیونگ: من با مینجی ازدواج کردم ولی چند روز بعد که ازدواج کردیم مینجی تنهایی مست کرده بود و تصادف کرد و مرد و منم برای یک سری کار های شرکتم باید میرفتم بوستان پس رفتم به بزرگترین هتل بوستان
از دید ات :
نایون : مامان امروز بچه ها نمیان....میشه منم با تو بیام؟
ات: باشه بیا
نایون: مرسییی
با نایون رفتیم پایین من مدل شدم برای همین عکاسی داشتم پس نایون هم اونجا نشست و توی گوشیش رو نگاه میکرد همینجوری که عکس میگرفتم تهیونگ رو دیدم و........
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
گایز پارت بعدی پارت آخره برای همین این پارت کوتاه شد دوستتون دارم 💗🌟
پارت : ¹⁰
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
از دید تهیونگ:
با مینجی رفتیم خونه
مینجی: خوب خوب طلاقت رو گرفتی حالا باید با من ازدواج کنی
تهیونگ: مینجی من با کسی که دوستش ندارم ازدواج نمیکنم
مینجی: پس با ات چجوری ازدواج کردی؟
تهیونگ: من همیشه ات رو دوست داشتم...من عاشقش بودم
مینجی: وای وای نه من رو گول بزن نه خودت رو تو هیچوقت ات رو دوست نداشتی ات هم هیچوقت دوستت نداشت
تهیونگ: من کسی رو گول نمیزنم...فقط...
مینجی: فقط چی؟؟ ات بهت خیانت کرد؟؟
تهیونگ: خوب...صبر کن ببینم تو از کجا میدونی که ات به من خیانت کرد؟؟
مینجی: چون اون عکسی که تو توی دستت داری ادیت شده و من ادیتش زدم
تهیونگ: مینجی تو چیکار کردی؟
مینجی: همین کار هایی که میبینی...تهیونگ من تورو دوست دارم
تهیونگ: ولی من دوستت ندارم
کفشم رو پوشیدم میخواستم برم دنبال ات اما با حرفی که مینجی زد برگشتم و خشکم زد
مینجی: میخوای بری دنبال ات نه؟؟ ات رفته بوستان بر هم نمیگرده...پس بشین
کفشم رو در اوردم و روی مبل نشستم خیلی ناراحت بودم پس ریز ریز اشک ریختم
مینجی : داری گریه میکنی؟؟ برای اون دختر؟؟ (پوزخند)
تهیونگ: آره گریه میکنم..میخوای چیکار کنی؟
مینجی(خنده ی عصبی): خفه شو...الان دیگه تو مال منی فهمیدی؟
از دید ات:
ما به بوستان رسیدیم و به بزرگترین هتل بوستان رفتیم
(۶ سال بعد)
از دید تهیونگ: من با مینجی ازدواج کردم ولی چند روز بعد که ازدواج کردیم مینجی تنهایی مست کرده بود و تصادف کرد و مرد و منم برای یک سری کار های شرکتم باید میرفتم بوستان پس رفتم به بزرگترین هتل بوستان
از دید ات :
نایون : مامان امروز بچه ها نمیان....میشه منم با تو بیام؟
ات: باشه بیا
نایون: مرسییی
با نایون رفتیم پایین من مدل شدم برای همین عکاسی داشتم پس نایون هم اونجا نشست و توی گوشیش رو نگاه میکرد همینجوری که عکس میگرفتم تهیونگ رو دیدم و........
✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯•✯
گایز پارت بعدی پارت آخره برای همین این پارت کوتاه شد دوستتون دارم 💗🌟
۷.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.