p15
شب:
جیمین:قاصدک من بیدار شو عشقم
پ:ج جیمین
جیمین:جانم
پ:اینجا چه کار میکنی
جیمین:اومدم خوش بگذرونیم دیگه
پ:برو گمشو
جیمین:(پوزخند)
پ:نههههه
پ:نهههه ...خواب بود؟
پ:هوففف
پ:
به دستم نگا کردم هنوزم سرم داشتم ....
پ:همچی خیلی داره ترسناک میشه...من من امشب باید فرار کنم
ساعت:۱۱:۰۰
جین:بیاین شام
پ:
رفتم پایین غذامروخوردم داشتم میرفتمکه جیمین دستمرو گرفت چشاش خیلی خبیثانه بود
پ:من...من میرم بخوابم
پ:
بدو رفتم بالا داشتم چمدونم رو میاوردم که درم باز شد کوک بود
کوک:چرا داری چمدونت رو برمیداری
پ:هیچی فقط میخوام مد اتاق رو عوض کنم
کوک:هوم...
کوک:میگم میشه یچی بگم
پ:اره...بیا بشین
کوک:من...پرینان من عاش..
نامجون:خفه شوووو
شوگا:ببین منو این کتاب رو میکنم تو کو...
جین:عهههه بسه دیگهههه
کوک:اههه..همیشه یه سدی هستن ها
پ:خنده)باشه بابا ولشون کن..تو بگو
کوک:خب من واقعا دوس
تهیونگ:نههه شوگااا ن...هوپپپپ
پ:یا خدااااا
کوک:چچیشد
پ:
بدو رفتیم پایین از هوپ به طور افتضاح خ.و.ن میرفت
شوگا تو دستش چ.ا.قو داشت
من رو هوپ خیلی حساس بودم...
پ:جی هوپپپپپپپپپپ
هوپ:پرینان
پ:چشات رو نبند ...هق
هوپ:گریه نکن خوشگلم
پ:هق..هق
هوپ:بیا بغلم
پ:
به ارومبغلش کردم هق هقام زیاد و زیادتر میشد
هوپ:من اگه رفتم مواظب خودت باش ....به هیچکدومشون...اخ...به هیچکدومشون اعتماد نکن
پ:ن نرو هوپ ...نرووووو...
هوپ:اه
پ:میدونم..میدونم برادرمی ولی...دوست دارم...اونم خیلی
هوپ:لبخند)
شوگا:بمیر دیگهههههه ...یه پک دیگه
هوپ:....
پ:نهههههههه
پ:نههههه...دوباره؟دوباره خواب؟
پ:نه نه خدا من دیگه نمیکشم نکنه اینم خوابه دارم دیوونه میشم
پ:ایییی سرم
پ:
خودم رو نیشگون گرفتم...خواب نیستم شکر
پ:اوف....من چرا به هوپگفتم دوست دارم؟
شرطا:
کامنت:۴۵
لایک:۶۲
جیمین:قاصدک من بیدار شو عشقم
پ:ج جیمین
جیمین:جانم
پ:اینجا چه کار میکنی
جیمین:اومدم خوش بگذرونیم دیگه
پ:برو گمشو
جیمین:(پوزخند)
پ:نههههه
پ:نهههه ...خواب بود؟
پ:هوففف
پ:
به دستم نگا کردم هنوزم سرم داشتم ....
پ:همچی خیلی داره ترسناک میشه...من من امشب باید فرار کنم
ساعت:۱۱:۰۰
جین:بیاین شام
پ:
رفتم پایین غذامروخوردم داشتم میرفتمکه جیمین دستمرو گرفت چشاش خیلی خبیثانه بود
پ:من...من میرم بخوابم
پ:
بدو رفتم بالا داشتم چمدونم رو میاوردم که درم باز شد کوک بود
کوک:چرا داری چمدونت رو برمیداری
پ:هیچی فقط میخوام مد اتاق رو عوض کنم
کوک:هوم...
کوک:میگم میشه یچی بگم
پ:اره...بیا بشین
کوک:من...پرینان من عاش..
نامجون:خفه شوووو
شوگا:ببین منو این کتاب رو میکنم تو کو...
جین:عهههه بسه دیگهههه
کوک:اههه..همیشه یه سدی هستن ها
پ:خنده)باشه بابا ولشون کن..تو بگو
کوک:خب من واقعا دوس
تهیونگ:نههه شوگااا ن...هوپپپپ
پ:یا خدااااا
کوک:چچیشد
پ:
بدو رفتیم پایین از هوپ به طور افتضاح خ.و.ن میرفت
شوگا تو دستش چ.ا.قو داشت
من رو هوپ خیلی حساس بودم...
پ:جی هوپپپپپپپپپپ
هوپ:پرینان
پ:چشات رو نبند ...هق
هوپ:گریه نکن خوشگلم
پ:هق..هق
هوپ:بیا بغلم
پ:
به ارومبغلش کردم هق هقام زیاد و زیادتر میشد
هوپ:من اگه رفتم مواظب خودت باش ....به هیچکدومشون...اخ...به هیچکدومشون اعتماد نکن
پ:ن نرو هوپ ...نرووووو...
هوپ:اه
پ:میدونم..میدونم برادرمی ولی...دوست دارم...اونم خیلی
هوپ:لبخند)
شوگا:بمیر دیگهههههه ...یه پک دیگه
هوپ:....
پ:نهههههههه
پ:نههههه...دوباره؟دوباره خواب؟
پ:نه نه خدا من دیگه نمیکشم نکنه اینم خوابه دارم دیوونه میشم
پ:ایییی سرم
پ:
خودم رو نیشگون گرفتم...خواب نیستم شکر
پ:اوف....من چرا به هوپگفتم دوست دارم؟
شرطا:
کامنت:۴۵
لایک:۶۲
۲۹.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.