پارت25
پارت25
رزی:رسیدم خونه سریع رفتم یه دوش گرفتم ........................
بعد اودم بیرون یاعتو نگاه کردم6بود
اوه چقدر زود شد شش شد
سریع رفتم موهامو خشک کردم و رفتم لباس انتخاب کنم بعد نیم ساعت .....این خوبه رسمیه اوکی همینو میپوشم ..........بعد چند دقیقه پوشیدم و رفتم جلوی ایینه و خودمو ارایش کردم و موهامو دریت کردم
..........
تقریبا ساعت یه ربع به هشت بود سریع کفشامم پوشیدم و کیفمم برداشتم رفتم تو حال
نشستم رو مبل رفتم تو اینستا
بعد یه ربع
جیمین:خب اماده ی امادم .....امیدوارم راه حلی که کوک بهم گفت جواب بده
رفتم جلو و زنگ در و زدم
رزی:دیدم صدای زنگ در اومد سریع خودمو تو ایینه نگاه کردم و همچیمو درست کردمو در و باز کردم
اه جیمین اومدم سریع در و بستم
جیمین: خوبی عشقم؟
رزی:اره فقط یکمی استرس دارم
جیمین:استرس نداشته باش
(تو خودتم استرس داری بعد به رزی میگی؟)
بعد در و واسه رزی باز کردم و رفتم نشستم تو ماشین
رزی:جیمین چرا ماشینو روشن نمیکنی ؟
جیمین:چیی؟اها ماشین چرا الان میریم
رزی:فکر کنم تو بیشتر از من استرس دازی؟
جیمین:.......
بعد نیم ساعت
رزی:(مگه کجا میخواد بره که انقدر داره میره)
جیمین:خب عشقم رسیدیم پیاده شو
رزی:پیاده شدم و با صحنه ای که روبه رو شدم اشک شوق از چشمام سرازیر شد
ج..ی..یمی..ن اینا ..اینا برای منه ..اینارو برای من تدارک دیدی؟
جیمین:اره دیگه عشقم حالا خوشت اومده
رزی:خوشم نیومده عاشقش شدم
جیمین:خوشحالم که اینو میشنوم
رزی:رسیدم خونه سریع رفتم یه دوش گرفتم ........................
بعد اودم بیرون یاعتو نگاه کردم6بود
اوه چقدر زود شد شش شد
سریع رفتم موهامو خشک کردم و رفتم لباس انتخاب کنم بعد نیم ساعت .....این خوبه رسمیه اوکی همینو میپوشم ..........بعد چند دقیقه پوشیدم و رفتم جلوی ایینه و خودمو ارایش کردم و موهامو دریت کردم
..........
تقریبا ساعت یه ربع به هشت بود سریع کفشامم پوشیدم و کیفمم برداشتم رفتم تو حال
نشستم رو مبل رفتم تو اینستا
بعد یه ربع
جیمین:خب اماده ی امادم .....امیدوارم راه حلی که کوک بهم گفت جواب بده
رفتم جلو و زنگ در و زدم
رزی:دیدم صدای زنگ در اومد سریع خودمو تو ایینه نگاه کردم و همچیمو درست کردمو در و باز کردم
اه جیمین اومدم سریع در و بستم
جیمین: خوبی عشقم؟
رزی:اره فقط یکمی استرس دارم
جیمین:استرس نداشته باش
(تو خودتم استرس داری بعد به رزی میگی؟)
بعد در و واسه رزی باز کردم و رفتم نشستم تو ماشین
رزی:جیمین چرا ماشینو روشن نمیکنی ؟
جیمین:چیی؟اها ماشین چرا الان میریم
رزی:فکر کنم تو بیشتر از من استرس دازی؟
جیمین:.......
بعد نیم ساعت
رزی:(مگه کجا میخواد بره که انقدر داره میره)
جیمین:خب عشقم رسیدیم پیاده شو
رزی:پیاده شدم و با صحنه ای که روبه رو شدم اشک شوق از چشمام سرازیر شد
ج..ی..یمی..ن اینا ..اینا برای منه ..اینارو برای من تدارک دیدی؟
جیمین:اره دیگه عشقم حالا خوشت اومده
رزی:خوشم نیومده عاشقش شدم
جیمین:خوشحالم که اینو میشنوم
۲۷.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.