پارت¹¹
پارت¹¹
با فکر کردن خوابم برد صبح ساعت ۹ از خواب پریدم رفتم سر و صورتمو شستم موهامو شونه کردم رفتم پایین جیهوپ و نامجون داشتن صبحونه آماده کردن به گوشیم پیام اومد دیدم عکس یونا و جیمین بود که همو بغل کرده بودن صدای ترک قلبم اومد که یه دفعه کوک صدام زد
کوک: ا.تتتتتتتتتتت جان ننت نزار شوگا منو بزنه
+: شوگا بچرو نزن عه گناه داره
شوگا: من گناه ندارم ساعت۹:۳۰ منو بیدار کرده
+:زارت بیا صبحونه
شوگا: پس بقیه چی
+ : نمیدونم
کوک: چیزی شده
+: نه ولی فردا شب کار دارم شاید یکیو به قتل برسونم
همه: جانننننن
+: چیه تا حلا هزار نفرو کشتم
کوک:عی جان ورژن دختر من
ته ته: کوک خفشو
کوک: باشه
اون روز خیلی برام سخت بود اون عکسو پیامو به کوک نشون دادم خیلی تعجب کرد منم که شب باید میرفتم یکی از دشمنامو میکشتم کم کم ساعت ۱ شب بود همه چیو آماده کردم رفتم خونه جانگ اون هه رفتم اونجا همه جا تاریک بود منم یواش سیم همه ی محافظ های خونه رو قطع کردم دیدم چراغ اتاقش روشن شد صلاحم رو آمده کردم روبه در وایسادم
علامت جانگ اون هه»
+: های
»: ت..تو اینجا چیکار میکنی
+: اومدم بازی
»: چجوری بازی
+: خب بازی با جون
»: م....من نیستم
+: حالا چرا میترسی هه
»: چی میخوای ؟
+: جونتو
جانگ اون هه داشت فرار میکرد منم دنبالش رفتم همه آپارتمان خالی بود فقط اون اونجا بود
+: جانگ اون هه بیا فرار نکن
یه بازی کوچولو دایم
(ویو جانگ اون هه)
(رفتم تویه اتاق صدای وحشتناک ا.ت داشت منو میترسوند هی نزدیک میشد صداش قطع شد جلومو نگاه کردم کسی نبود عقبو نگاه کردم کسی نبود خواستن برم که یه قطره خون چکید رو صورتم بالارو نگاه کردم جنازه ی پلیس اینجا بود از ترس داد زدم فرار کردم که دوباره صدای ا.ت اومد رفتم تو یکی از اتاقای دیگه آپارتمان که یه دفعه همه چی تیره شد بعد دیدم ا.ت جلومه با یه صورت عصبی)
+:گفتم فرار کنی پیدات میکنم
»:تورو خدا ولم کن
+:نه نه اون بارم همینو گفتی
که یه دفعه ا.ت به سر و قلب جانگ اون هه شلیک کرد
داشتم از حرص جیمین و یونا به بدن جانگ اون هه شلیک میکرد ۳۶ گلوله رو توی بدنش خالی کردم بعد جای همه اثر انگشتا رو پاک کردم رفتم خونه ساعتای ۴ بود همه کار ها رو کرده بودم حتا جنازه ی اونم انداختم تو بشکه های آب آپارتمان و سرشو بستم
با فکر کردن خوابم برد صبح ساعت ۹ از خواب پریدم رفتم سر و صورتمو شستم موهامو شونه کردم رفتم پایین جیهوپ و نامجون داشتن صبحونه آماده کردن به گوشیم پیام اومد دیدم عکس یونا و جیمین بود که همو بغل کرده بودن صدای ترک قلبم اومد که یه دفعه کوک صدام زد
کوک: ا.تتتتتتتتتتت جان ننت نزار شوگا منو بزنه
+: شوگا بچرو نزن عه گناه داره
شوگا: من گناه ندارم ساعت۹:۳۰ منو بیدار کرده
+:زارت بیا صبحونه
شوگا: پس بقیه چی
+ : نمیدونم
کوک: چیزی شده
+: نه ولی فردا شب کار دارم شاید یکیو به قتل برسونم
همه: جانننننن
+: چیه تا حلا هزار نفرو کشتم
کوک:عی جان ورژن دختر من
ته ته: کوک خفشو
کوک: باشه
اون روز خیلی برام سخت بود اون عکسو پیامو به کوک نشون دادم خیلی تعجب کرد منم که شب باید میرفتم یکی از دشمنامو میکشتم کم کم ساعت ۱ شب بود همه چیو آماده کردم رفتم خونه جانگ اون هه رفتم اونجا همه جا تاریک بود منم یواش سیم همه ی محافظ های خونه رو قطع کردم دیدم چراغ اتاقش روشن شد صلاحم رو آمده کردم روبه در وایسادم
علامت جانگ اون هه»
+: های
»: ت..تو اینجا چیکار میکنی
+: اومدم بازی
»: چجوری بازی
+: خب بازی با جون
»: م....من نیستم
+: حالا چرا میترسی هه
»: چی میخوای ؟
+: جونتو
جانگ اون هه داشت فرار میکرد منم دنبالش رفتم همه آپارتمان خالی بود فقط اون اونجا بود
+: جانگ اون هه بیا فرار نکن
یه بازی کوچولو دایم
(ویو جانگ اون هه)
(رفتم تویه اتاق صدای وحشتناک ا.ت داشت منو میترسوند هی نزدیک میشد صداش قطع شد جلومو نگاه کردم کسی نبود عقبو نگاه کردم کسی نبود خواستن برم که یه قطره خون چکید رو صورتم بالارو نگاه کردم جنازه ی پلیس اینجا بود از ترس داد زدم فرار کردم که دوباره صدای ا.ت اومد رفتم تو یکی از اتاقای دیگه آپارتمان که یه دفعه همه چی تیره شد بعد دیدم ا.ت جلومه با یه صورت عصبی)
+:گفتم فرار کنی پیدات میکنم
»:تورو خدا ولم کن
+:نه نه اون بارم همینو گفتی
که یه دفعه ا.ت به سر و قلب جانگ اون هه شلیک کرد
داشتم از حرص جیمین و یونا به بدن جانگ اون هه شلیک میکرد ۳۶ گلوله رو توی بدنش خالی کردم بعد جای همه اثر انگشتا رو پاک کردم رفتم خونه ساعتای ۴ بود همه کار ها رو کرده بودم حتا جنازه ی اونم انداختم تو بشکه های آب آپارتمان و سرشو بستم
۶.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.