دوست دارم ۱۰
ا/ت اونشب تا صب اشک می ریخت
صب با چشمای خون آلود رفت سرکار
رعیس: چرا چشمات اونجوریه؟
ا/ت:هیچی امروز چکار کنم ؟
رعیس:برو خونه هرکی تورو اینجوری ببینه نمیاد توی کافه!
ا/ت با ناراحتی به سمت خونش راه افتاد.
تهیونگ نمی خواست ا/ت بفهمه و آر وم پشت سرش راه افتاد.
یهو ا/ت افتاد و تهیونگ سریع گرفتش.
ته: ا/ت......ا/ت.....ا/تتتتتت!
.ا/ت بیهوش شده بود !از بس شب گریه کرده بود.
ته سریع بردش اوی ماشین وبا تمام زورش گاز داد تا رسیدن بیمارستان.
ته: پرستار یه تخت بیار !!
پرستار اومد وباکمک ته ا/ت رو روی تخت گذاشتن وبه سمت اتاق دکتر رفتن .
..۵ دقیقه بعد ..
تهیونگ : دکتر حالش خوبه ؟
دکتر : ایشون ضعیف شدن ومثل اینکه زیاد گریه کردن! شماهمسرشونین؟
تهیونگ :نه ینی بله
دکتر :خیلی باهاشون خوب رفتار کنید .
ضرف۱هفته خوب میشن ولی امشب باید بستری باشن .
ته:اوک
تهیونگ رفت توی اتاق ا/ت
ته: من امشب کارت داشتم چرا اینطوری کردی؟
ا/ت :.......سکوت.......
ته :پس دوسم نداری .
ا/ت :دوست دارم ولی نه وقتی بدنمو میخوای!!!!
ته :.......سکوت.......
ا/ت:پس درست فهمیدمفقط بدنمو میخوای!!!!!
ته: نه آروم باش باشه بعدا حرف میزنیم من باید برم کمپانی.دوست دارم .
تهیونگ خواست ا/ت رو ببوسه که پسش زد و تهیونگ با ناراحتی رفت .
تهیونگ توی راه....
صب با چشمای خون آلود رفت سرکار
رعیس: چرا چشمات اونجوریه؟
ا/ت:هیچی امروز چکار کنم ؟
رعیس:برو خونه هرکی تورو اینجوری ببینه نمیاد توی کافه!
ا/ت با ناراحتی به سمت خونش راه افتاد.
تهیونگ نمی خواست ا/ت بفهمه و آر وم پشت سرش راه افتاد.
یهو ا/ت افتاد و تهیونگ سریع گرفتش.
ته: ا/ت......ا/ت.....ا/تتتتتت!
.ا/ت بیهوش شده بود !از بس شب گریه کرده بود.
ته سریع بردش اوی ماشین وبا تمام زورش گاز داد تا رسیدن بیمارستان.
ته: پرستار یه تخت بیار !!
پرستار اومد وباکمک ته ا/ت رو روی تخت گذاشتن وبه سمت اتاق دکتر رفتن .
..۵ دقیقه بعد ..
تهیونگ : دکتر حالش خوبه ؟
دکتر : ایشون ضعیف شدن ومثل اینکه زیاد گریه کردن! شماهمسرشونین؟
تهیونگ :نه ینی بله
دکتر :خیلی باهاشون خوب رفتار کنید .
ضرف۱هفته خوب میشن ولی امشب باید بستری باشن .
ته:اوک
تهیونگ رفت توی اتاق ا/ت
ته: من امشب کارت داشتم چرا اینطوری کردی؟
ا/ت :.......سکوت.......
ته :پس دوسم نداری .
ا/ت :دوست دارم ولی نه وقتی بدنمو میخوای!!!!
ته :.......سکوت.......
ا/ت:پس درست فهمیدمفقط بدنمو میخوای!!!!!
ته: نه آروم باش باشه بعدا حرف میزنیم من باید برم کمپانی.دوست دارم .
تهیونگ خواست ا/ت رو ببوسه که پسش زد و تهیونگ با ناراحتی رفت .
تهیونگ توی راه....
۷۷.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.