بی رحم
#بی_رحم
part 8
بعد از تموم شدن جلسه از اتاق خارج شدم
هنوز قلبم میلرزید
از اونجایی که جلسه برای سهام دارا و شرکا و سایر اشخاص شرکت بود
جیمین هم توی این جلسه حضور داشت و
از اونجایی که هنوز عادت نکرده بودم با جیمین توی یه فصا باشم
مدام باهاش چشم تو چشم میشدم و این باعث میشد نتونمبه خوبی هواسم رو روی جلسه بزارم
البته بلاخره هر جور شده بود جلسه رو تموم کردم
اون روز توی اون مهمونی با اکثر سهام دارا و شرکا اشنا شده بودم اما هنوز کسانی بودن که باهاشون اشناییتی نداشتم
اون روز بعد از شرکت به سمت خونه یا بهتر بگم عمارتی که قرار بود داخلش زندگی کنم رفتم
از حیاط عمارت گرفته تا خود عمارت کاملا بی نقص بود
همه چیز همون جور که میخواستم ساده بود
ماشین رو توی پارکینگ گذاشتم و به سمت خود عمارت رفتم
الا من خودم تنهایی میخواستم توی این خونه ی بزرگ چیکار کنم
به سمت یکی از اتاقا رفتم این عمارت اتاق های زیادی داشت اما ورودی راه رو به اتاق بود که درش نیمه باز بود فکر کنم این اتاق برای من بود
اره حدسم درست بود وارد اتاق شدم چمدونم توی اتاق بود
بدجور خسته بودم اما مجبور بودم وسایلام رو بچینم پس بعد از یه دوش اب گرم به سمت اتاقم رفتم تا وسایلاش رو بچینم
ویو جیمین
یوری فکر کرده میتونه به همین راحتی ها از رستم فرار کنه اما مگر در خواب ببینه
از چند نفر توی شرکت شنیده بودم امروز قراره خودش به طور مستقل توی یه عمارت جدا زندگی کنه
این فرصت خوبی برای اجرای نقشم بود
پس به سمت زیر زمین عمارتم رفتم
به چند نفر سپرده بودم که خونه ی جدیدش رو برام پیدا کنن
بلاخره یکیشون موفق به این کار شد
عمارتش توی یکی بهترین قسمت های سئول بود
البته از اقای مین کیونک بیشتر از این انتظار نمیرفت
کلید ماشین رو برداشتم و به سمت خونه یوری حرکت کردم
بعد از چند دقیقه بلاخره به عمارتش رسیدم
همونطور که انتطار داشتم عمارت بزرگی بود
ماشین رو همونجا کنار عمارت پارک کردم و به سمت یکی نگهبانا رفتم
بدون اینکه حرفی از اون بشنوم زود تر گفتم : من پارک جیمینم یکی از سهام دارای شرکتم با خانم مین یوری چندتا صحبت مهم در رابطه با شرکت دارم
_ باشه صبر کنید تا بهشون خبر بدم
بعد از چند دقیقه دوباره رو به من برگشت
_ایشون گفتن که بزارید برای فردا توی شرکت
_ اما موصوع مهمی هست اگه الا نبینمشون ممکنه قیمت سهام های شرکت اُفت کنه
بعد از گفتن این جمله نگهبان راه رو برام باز کرد
مطمعن بودم سر هر چیزی بتونه مخالفت کنه سر این موضوع نمی تونه
با قدمایی وارد عمارتش شدم
اقای مین کیونک چه کارایی که برای دخترش نکرده
ویو یوری
خوب میدونستم جیمین برای کارای شرکت نیومده
part 8
بعد از تموم شدن جلسه از اتاق خارج شدم
هنوز قلبم میلرزید
از اونجایی که جلسه برای سهام دارا و شرکا و سایر اشخاص شرکت بود
جیمین هم توی این جلسه حضور داشت و
از اونجایی که هنوز عادت نکرده بودم با جیمین توی یه فصا باشم
مدام باهاش چشم تو چشم میشدم و این باعث میشد نتونمبه خوبی هواسم رو روی جلسه بزارم
البته بلاخره هر جور شده بود جلسه رو تموم کردم
اون روز توی اون مهمونی با اکثر سهام دارا و شرکا اشنا شده بودم اما هنوز کسانی بودن که باهاشون اشناییتی نداشتم
اون روز بعد از شرکت به سمت خونه یا بهتر بگم عمارتی که قرار بود داخلش زندگی کنم رفتم
از حیاط عمارت گرفته تا خود عمارت کاملا بی نقص بود
همه چیز همون جور که میخواستم ساده بود
ماشین رو توی پارکینگ گذاشتم و به سمت خود عمارت رفتم
الا من خودم تنهایی میخواستم توی این خونه ی بزرگ چیکار کنم
به سمت یکی از اتاقا رفتم این عمارت اتاق های زیادی داشت اما ورودی راه رو به اتاق بود که درش نیمه باز بود فکر کنم این اتاق برای من بود
اره حدسم درست بود وارد اتاق شدم چمدونم توی اتاق بود
بدجور خسته بودم اما مجبور بودم وسایلام رو بچینم پس بعد از یه دوش اب گرم به سمت اتاقم رفتم تا وسایلاش رو بچینم
ویو جیمین
یوری فکر کرده میتونه به همین راحتی ها از رستم فرار کنه اما مگر در خواب ببینه
از چند نفر توی شرکت شنیده بودم امروز قراره خودش به طور مستقل توی یه عمارت جدا زندگی کنه
این فرصت خوبی برای اجرای نقشم بود
پس به سمت زیر زمین عمارتم رفتم
به چند نفر سپرده بودم که خونه ی جدیدش رو برام پیدا کنن
بلاخره یکیشون موفق به این کار شد
عمارتش توی یکی بهترین قسمت های سئول بود
البته از اقای مین کیونک بیشتر از این انتظار نمیرفت
کلید ماشین رو برداشتم و به سمت خونه یوری حرکت کردم
بعد از چند دقیقه بلاخره به عمارتش رسیدم
همونطور که انتطار داشتم عمارت بزرگی بود
ماشین رو همونجا کنار عمارت پارک کردم و به سمت یکی نگهبانا رفتم
بدون اینکه حرفی از اون بشنوم زود تر گفتم : من پارک جیمینم یکی از سهام دارای شرکتم با خانم مین یوری چندتا صحبت مهم در رابطه با شرکت دارم
_ باشه صبر کنید تا بهشون خبر بدم
بعد از چند دقیقه دوباره رو به من برگشت
_ایشون گفتن که بزارید برای فردا توی شرکت
_ اما موصوع مهمی هست اگه الا نبینمشون ممکنه قیمت سهام های شرکت اُفت کنه
بعد از گفتن این جمله نگهبان راه رو برام باز کرد
مطمعن بودم سر هر چیزی بتونه مخالفت کنه سر این موضوع نمی تونه
با قدمایی وارد عمارتش شدم
اقای مین کیونک چه کارایی که برای دخترش نکرده
ویو یوری
خوب میدونستم جیمین برای کارای شرکت نیومده
۱۰.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.