پارتblood9

پارت۹

دوروز کامل فارس در اتاق استراحت میکرد که خبراوردن بهوش اومده ملکه و پرنسس با خوشحالی به اتاقشون رفتن
دکتر :حالشون عالیعههه
همه خوشال بودن
دکتر من دیگه میرم
هانا:پاداش خوبی گیرت میاد.
دکتر با خوشحالی میره
جیسو پدرشو بغل میکنه فارسم بغلش میکنه
هانا :خوشحالیم که حالتون خوبه ما واقعا خوش حالیم

_________________
دکتر به سمت خونش میرفت که تهیونگ یهو از پشتش ظاهر شد وگردنشو گرفت
تهیونگ:واچه خبر خوشال کننده ای به مادرم دادی پاداش خوبی میگیری اما قرار نبود همه ی نقشه هامو خراب کنی لعنتی
تهیونگ دکترو خفش میکنه جنازشم جلوی اتاق امپراطور مخفیانه میبره
(اون زمان جنازه هرچیزی مخصوصا حیوانات کسی میورد یعنی اون خیانت کاره یا مثلا بی توجهه بهرحال خیلیییی کاره بدی بود)
صبح شد فارس به بیرون همراه ملکا رفت که به جنازه خوردن هانا جیغ زد فارس خیلییی اعصبانی شده بود خیلیی که جیسو هم درحال رد شدن جنازه رو دید و جیغ زد که هانا جیسو رو توی بغلش گرفت
.
درهمون لحظه یک اتفاق خیلیی بدی افتاد ببخشید خیلی کم شد فیکای بعداین اتفاق نمیافته

درخماری بمونید 😛
هرموقع لایک ها بالای ۲۰ تا و کامتت حداقل بالای ۸تا رفت همونساعت میزارم اماده هست فقط اینا اجرا بشن خوشال شم😂🙂