i still love you
i still love you
p2
تهیونگ: خودم یه کاری میکنم دیگه به فکر چیز دیگه ای برای پر کردن سو*راخ ه..ر..ز..ت نباشی... پاشو!
جونگ کوک که از حرف تهیونگ تعجب کرده بود گفت
جونگ کوک: چ..چی؟ تهیونگ باور کن من...
تهیونگ: خفه شو جونگکوک گفتم پاشو
اما جونگ کوک انگار تمام بدنش بی حس شده بود... اصلا توان حرکت نداشت
تهیونگ عصبی تر از قبل شد و جونگ کوک رو روی مبل خوابوند و روش خیمه زد و سریع شروع کرد به در آوردن لباساش
جونگ کوک: ن..نه ... تهیونگ... نه توروخدا... هیونگ...
یونگی: تهیونگ ولش کن
یونگی اینو گفت و با عصبانیت به سمت اونا رفت تا تهیونگو از جونگ کوک جدا کنه ولی تهیونگ بلند تر فریاد زد
تهیونگ: نیا جلو
یونگی ایستاد
جونگ کوک: تهیونگ ولم کن... جلوی هیونگام نکن... تهیون...
تهیونگ: خفه شو
بعد از در آوردن تموم لباسای جونگ کوک اونو روی شکمش خوابوند و ع..ض..و بزرگ و سختشو واردش کرد که بلافاصله جونگ کوک جیغ بلندی از درد بیش از حدش کشید
بقیه ی اعضا هم چهره شون به حالتی در اومد که انگار خودشونم درد جونگ کوکو حس کرده باشن
هیچ کدومشون جرعت نداشتن به سمت اون ببر وحشی برن و فقط با ناراحتی و عصبانیت بهشون نگاه میکردن و خدا خدا میکردن که فرصتی پیش بیاد و برن جونگ کوکو از دست اون نجات بدن
تهیونگ تا حالا همچین کاری نکرده بود و واقعا غیر قابل کنترل بود
جونگ کوک بین جیغ و داد های حاصل از دردش با عجز اسم هیونگاشو هم صدا میزد که بلکه بیان و از این درد کشنده نجاتش بدن ولی دریغ از گرفتن جوابی برای صدا زدناش
بعد از چند تا ضربه ی دردناک تهیونگ عضوشو در آورد و جونگ کوکو از شکمش گرفت و بلند کرد...
ادامه دارد...
p2
تهیونگ: خودم یه کاری میکنم دیگه به فکر چیز دیگه ای برای پر کردن سو*راخ ه..ر..ز..ت نباشی... پاشو!
جونگ کوک که از حرف تهیونگ تعجب کرده بود گفت
جونگ کوک: چ..چی؟ تهیونگ باور کن من...
تهیونگ: خفه شو جونگکوک گفتم پاشو
اما جونگ کوک انگار تمام بدنش بی حس شده بود... اصلا توان حرکت نداشت
تهیونگ عصبی تر از قبل شد و جونگ کوک رو روی مبل خوابوند و روش خیمه زد و سریع شروع کرد به در آوردن لباساش
جونگ کوک: ن..نه ... تهیونگ... نه توروخدا... هیونگ...
یونگی: تهیونگ ولش کن
یونگی اینو گفت و با عصبانیت به سمت اونا رفت تا تهیونگو از جونگ کوک جدا کنه ولی تهیونگ بلند تر فریاد زد
تهیونگ: نیا جلو
یونگی ایستاد
جونگ کوک: تهیونگ ولم کن... جلوی هیونگام نکن... تهیون...
تهیونگ: خفه شو
بعد از در آوردن تموم لباسای جونگ کوک اونو روی شکمش خوابوند و ع..ض..و بزرگ و سختشو واردش کرد که بلافاصله جونگ کوک جیغ بلندی از درد بیش از حدش کشید
بقیه ی اعضا هم چهره شون به حالتی در اومد که انگار خودشونم درد جونگ کوکو حس کرده باشن
هیچ کدومشون جرعت نداشتن به سمت اون ببر وحشی برن و فقط با ناراحتی و عصبانیت بهشون نگاه میکردن و خدا خدا میکردن که فرصتی پیش بیاد و برن جونگ کوکو از دست اون نجات بدن
تهیونگ تا حالا همچین کاری نکرده بود و واقعا غیر قابل کنترل بود
جونگ کوک بین جیغ و داد های حاصل از دردش با عجز اسم هیونگاشو هم صدا میزد که بلکه بیان و از این درد کشنده نجاتش بدن ولی دریغ از گرفتن جوابی برای صدا زدناش
بعد از چند تا ضربه ی دردناک تهیونگ عضوشو در آورد و جونگ کوکو از شکمش گرفت و بلند کرد...
ادامه دارد...
۱۲.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.