عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
همینجوری بمون..ا/ت متقابلا به زور لبخندی زد و سر میز نشست...تهیونگ لبخندی زد و کنار ا/ت نشست...تهیونگ:دلم میخواد مثل گذشته من بهت غذا بدم...ا/ت:یااا اون موقعی که تو بهم غذا میدادی من خیلی کوچیک بودم...تهیونگ چهرشو مظلوم کرد و گفت:مگه الان خیلی بزرگی؟؟ا/ت:تهیونگگگ من الان 19 سالمه...تهیونگ:ولی هنوزم برای مند همون ا/ت کوچولویی که جیوت رو با چیوت اشتباه میگرفت(جیوت و چیوت تو حرف کره ای هستن) ا/ت:اوپا 19 ساله همش اینو تو سرم میزنییی....تهیونگ:پر حرفی نکن حالا دهنتو باز کن...ا/ت:تهیو....نزاشت حرفشو بزنه که تهیونگ غذا رو توی دهنش گذاشت...ا/ت با اعصبانیت غذا رو جوید و با چشم غره به تهیونگ خیره شد...تهیونگ:یاااا چرا اینجوری میکنی دختر؟؟ا/ت:چون نمیخوام بهم غذا بدی...تهیونگ:دهنتو باز کن دیگه:)
همینجوری بمون..ا/ت متقابلا به زور لبخندی زد و سر میز نشست...تهیونگ لبخندی زد و کنار ا/ت نشست...تهیونگ:دلم میخواد مثل گذشته من بهت غذا بدم...ا/ت:یااا اون موقعی که تو بهم غذا میدادی من خیلی کوچیک بودم...تهیونگ چهرشو مظلوم کرد و گفت:مگه الان خیلی بزرگی؟؟ا/ت:تهیونگگگ من الان 19 سالمه...تهیونگ:ولی هنوزم برای مند همون ا/ت کوچولویی که جیوت رو با چیوت اشتباه میگرفت(جیوت و چیوت تو حرف کره ای هستن) ا/ت:اوپا 19 ساله همش اینو تو سرم میزنییی....تهیونگ:پر حرفی نکن حالا دهنتو باز کن...ا/ت:تهیو....نزاشت حرفشو بزنه که تهیونگ غذا رو توی دهنش گذاشت...ا/ت با اعصبانیت غذا رو جوید و با چشم غره به تهیونگ خیره شد...تهیونگ:یاااا چرا اینجوری میکنی دختر؟؟ا/ت:چون نمیخوام بهم غذا بدی...تهیونگ:دهنتو باز کن دیگه:)
۲۳
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.