دلهره
# دلهره
part 57
ویو تهیونگ
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم
از روی تخت بلند شدم
به سمت WCرفتم و کار های لازم رو کردم بعدم هم یه لباس عادی پوشیدم
به سمت اشپزخونه رفتم و یه صبحانه ی سبک خوردم
بعدم سوییچ ماشینو برداشتم و به سمت دانشگاه حرکت کردم
امروز سه تا کلاس پشت سر هم داشتم
یه نگاه به ساعتم انداختم چند دقیقه بیشتر تا کلاس نمونده بود
پس به سنت کلاس رفتم که دیر نرسم بهش
....
امروز کلاسام خیلی فشورده بود و خسته کننده برای همین بعد از تموم شدنشون به سمت کافه رفتموتا یه چیزی بخورم و خستگیم در بره
وارد کافه شدم و یه قهوه سفارش دادم بعدم یه گوشه نشستم و منتظر موندم تا قهوه اماده شه
وقتی یه نگاه به محیط کافه انداختم متوجه ی تعداد زیادی از دانشجوهای دانشگاه شدم
پس اونا بلد از کلاسا میان اینجا
قهوه رو که اوردن مشغول خورونش شدم
بعد از اون خستیگم کلا در رفت
بعد از حساب کردن قهوه از کافه بیرون اومدم
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت یک ظهر بود
گوشیمو بیرون اوردم شماره ی نوئل رو گرفتم
اون روز که گوشیش پیشم جا مونده بود شمارش رو از گوشیش برداشتم
گوشی چند دقیقه ای بود که داشت بوق میخورد ولی خب خبری از جواب دادنش نبود کم کم داشتم پشیمون میشدم خواستم که قطع کنم که دقیقه ی اخر گوشی رو برداشتم
_ الو کاری داشتی
از اینقدر عجول بودنش خندم گرفت
_ نه راستی داری چیکار میکنی دیشب رو خوب خوابیدی
_ اره خوب خوابیدم دانشگاه تو چطور بود
_ هرطور بود گذشت
راستی وقتت ازاده
_ اره تازه نهار خوردم چطور
_ پس اماده شو الا میام دنبالت
_ الا ..
_ اگه نمیشه مشکلی نیست
_ نه نه الا میرم اماده شم خدافظ
_ خدافظ
بعدم گوشی رو قطع کرد
ماشینو روشن کردم و به سمت خونه شون حرکت کردم
ویو نوئل
در کمد رو باز کردم
باید یه فکری به حال لباسام کنم فعلا نمیشد کاریش کرد یه لباس لش پوشیدم و موهامو پایین بستم یه رژ کمرنگ زدم
گوشیمو برداشتم و از اتاق خارج شدم
که با مامانم رو به رو شدم که با دیدنم نفس کلافه ای بیرون داد
_ کجا میخوای بری
_ تهیونگ اومده قراره باهم بریپ توی شهر یه دوری بزنیم
_ باشه مراقب خودت باش
با باشه ای از کنارش رد شدم
مشغول پوشیدن کفشم بودمکه گوشیم زنگ خورد
حتما تهیونگ سریع بند کفشمو بستم و به سمت حیاط رفتم
از حیاط خارج شدم د در رو بستم که متوجه یه ماشین مشکی شدم
حتما تهیونگ
وقتی شیشه رو پایین کشید از حدسم مطمعن شدم به سمت ماشین رفتم و در رو باز کردم و کنارش نشستم
_ خب کجا میخوایم بریم
_ تو دوست داری کجا بریم
_ فرقی نمیکنه ولی دوست دارم جایی بریم که کسی نباشه
part 57
ویو تهیونگ
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم
از روی تخت بلند شدم
به سمت WCرفتم و کار های لازم رو کردم بعدم هم یه لباس عادی پوشیدم
به سمت اشپزخونه رفتم و یه صبحانه ی سبک خوردم
بعدم سوییچ ماشینو برداشتم و به سمت دانشگاه حرکت کردم
امروز سه تا کلاس پشت سر هم داشتم
یه نگاه به ساعتم انداختم چند دقیقه بیشتر تا کلاس نمونده بود
پس به سنت کلاس رفتم که دیر نرسم بهش
....
امروز کلاسام خیلی فشورده بود و خسته کننده برای همین بعد از تموم شدنشون به سمت کافه رفتموتا یه چیزی بخورم و خستگیم در بره
وارد کافه شدم و یه قهوه سفارش دادم بعدم یه گوشه نشستم و منتظر موندم تا قهوه اماده شه
وقتی یه نگاه به محیط کافه انداختم متوجه ی تعداد زیادی از دانشجوهای دانشگاه شدم
پس اونا بلد از کلاسا میان اینجا
قهوه رو که اوردن مشغول خورونش شدم
بعد از اون خستیگم کلا در رفت
بعد از حساب کردن قهوه از کافه بیرون اومدم
یه نگاه به ساعت انداختم ساعت یک ظهر بود
گوشیمو بیرون اوردم شماره ی نوئل رو گرفتم
اون روز که گوشیش پیشم جا مونده بود شمارش رو از گوشیش برداشتم
گوشی چند دقیقه ای بود که داشت بوق میخورد ولی خب خبری از جواب دادنش نبود کم کم داشتم پشیمون میشدم خواستم که قطع کنم که دقیقه ی اخر گوشی رو برداشتم
_ الو کاری داشتی
از اینقدر عجول بودنش خندم گرفت
_ نه راستی داری چیکار میکنی دیشب رو خوب خوابیدی
_ اره خوب خوابیدم دانشگاه تو چطور بود
_ هرطور بود گذشت
راستی وقتت ازاده
_ اره تازه نهار خوردم چطور
_ پس اماده شو الا میام دنبالت
_ الا ..
_ اگه نمیشه مشکلی نیست
_ نه نه الا میرم اماده شم خدافظ
_ خدافظ
بعدم گوشی رو قطع کرد
ماشینو روشن کردم و به سمت خونه شون حرکت کردم
ویو نوئل
در کمد رو باز کردم
باید یه فکری به حال لباسام کنم فعلا نمیشد کاریش کرد یه لباس لش پوشیدم و موهامو پایین بستم یه رژ کمرنگ زدم
گوشیمو برداشتم و از اتاق خارج شدم
که با مامانم رو به رو شدم که با دیدنم نفس کلافه ای بیرون داد
_ کجا میخوای بری
_ تهیونگ اومده قراره باهم بریپ توی شهر یه دوری بزنیم
_ باشه مراقب خودت باش
با باشه ای از کنارش رد شدم
مشغول پوشیدن کفشم بودمکه گوشیم زنگ خورد
حتما تهیونگ سریع بند کفشمو بستم و به سمت حیاط رفتم
از حیاط خارج شدم د در رو بستم که متوجه یه ماشین مشکی شدم
حتما تهیونگ
وقتی شیشه رو پایین کشید از حدسم مطمعن شدم به سمت ماشین رفتم و در رو باز کردم و کنارش نشستم
_ خب کجا میخوایم بریم
_ تو دوست داری کجا بریم
_ فرقی نمیکنه ولی دوست دارم جایی بریم که کسی نباشه
۱۰.۰k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.