پارت 38: جونگ کوک روشو به من کردو گفت: میبینی بابا مامان
پارت 38: جونگ کوک روشو به من کردو گفت: میبینی بابا مامان منن دیگه ... عکسا رو که دیدیم شامو خوردیمو رفتیم بخوابیم. جونگ کوک لباسشو در اورد که بخوابه.
یهو اخم کردو گفت: اههه هنوز احساس میکنم شن توی بدنمو موهام هس. پا شدمو انگشتمو به دماغش زدم.
من:وقتی که بهت میگم نخواب روی ماسه ها نخواب توی موهات شن میره میگی غر نزن. لبخندی زدو گفت: ایش خوب طوری نیس الان میرم حموم یه دوش میگیرم سریع میام بیرون. رفت توی حموم. من خیلی خوابم میومد با اینکه خوابیده بودم عصر . روی تخت دراز کشیده بودم که خوابم برد.
(دیالوگ از زبون کوکی)
خیلی سریع اومدم بیرون. در حمومو باز کردم دیدم گائول خوابیده لبخندی زدم. حوله رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون . چون دیدم که گائول خوابه لباس زیرمو پوشیدمو حوله رو از خودم جدا کردم. یهو دستم خورد به میز. گائول از خواب بیدار شد. مونده بودم چیکار کنم. سرشو بلند کردو گفت: جونم اومدی؟ فک میک... تا چشش به من که با لباس زیر بودم افتاد. زبونش بند اومد. سریع سرشو دزیدو رفت زیر پتو . بلند میگفت: نه.. نههه... من چیزی ندیدم قسم میخوورمم هیچی ندیدم. از خنده نمیدونستم چیکار کنم شلوارکمو به زور پوشیدمو افتادم روش. از بس میخندیدم دیگه چشام جایی رو نمیدید . زدم روی شونش . اصلا که نمیتونستم حرف بزنم. یه جورایی نا مفهوم گفتم: هعی پارک گائول بیا بیرون ببینم .
(دیالوگ از زبون خودم)
من: چیه چی میخوااای؟؟؟ پتو رو اروم اروم کنار زدم چشم به جونگ کوک افتاد. بهش اخم کردم. با عصبانیت گفتم: تو که منو میشناسیی این چه کاری بووود؟
با خنده گفت: وا اصلا قرار نبود تو یهوویی بیدار شی قرار نبود دستم بخوره به میز قرار نبود تو منو ببینی.
دوباره زد زیر خنده. پتو رو کامل کنار زدم..من: هعییی گفتم که من هیچی ندیدم باور کن ندیدم.
یهو جدی شدو گفت: خوب از کجا باید مطمئن شم چیزی ندیدی؟ پای آبرو و امنیت من وسطه.
نیشخندی بهش زدم.من: هعییی آبرو و امنیت منظورت چیه بد جنس؟چجوری ثابت کنم چیزی ندیدم؟؟
کوکی: خوب صبر کن باید فکر کنم. اها خوب اگه راس میگی لباس زیرم چه رنگی بود؟؟
من ساده لوح هم جواب دادم: خوب مشکی بود.
سریع جو داد و گفت: هااا پس توو دیدی لباس زیرم چه رنگی بوده واای واای پارک گائول فکر نمیکردم اینجوری باشی نچ نچ نچ. عصبیم کرد وحشتناک . گفتم: مگه کوورم اخه که رنگشو نبینم حتی اگه به صورتت نگاه کنم بازم متوجه رنگش میشم. کوکی: نه دیگه نشد . حالا باید راه حلی پیدا کنم که ایا واقعا نگاه کردی یا فقط متوجه رنگش شدی وای گائول واقعا که. چشامو ریز کردمو قاطعانه گفتم: فسقلی مجبورم نکن دلیلی بیارم که خودت از خجالت 3 متر بری زیر زمین. کوکی: او او او بیار ببینم.
من: باشه به جهنم خودت خواستی. کوکی: بدو ببینم.
من : خوب میدونی که لباس های تیره به دلیل اینکه نور رو بازتاب نمیکنن مانع پیدا شدن برجستگی ها میشن پس در نهایت لباس زیرت که مشکی بود مانع پیدا شدن...
دیگه هیچی نگفتم دهنش وا مونده بود.
کوکی: خوب انگار که خیلی خوشت میاد ادمو ضایع کنی قبول هیچی ندیدی بگیر بخواب.
حالا من بهش گیر میدادم. من: من خوابم نمیاااد میخوای اگه قانع نشدی بازم دلیل بیااارم شاید قانع شدی؟؟؟
زد زیر خنده مچمو گرفتو کشوندم روی بدنش . بوسه ای روی لبام زد. کوکی: اگه تو نبودی من چیکار میکردم من چجوری میفهمیدم برجستگی ها توی لباس مشکی کم تر پیدااس گائول ازت ممنونم.
همینطوری داشت لجمو در میورد دیگه جوش اوردم. اخم کردمو لباشو گاز گرفتم . بعدشم بوسیدمش. کوکی: ینی اینقد لبام خوش طعمه که دلت میخواد گازشون بگیری؟؟
من: جونگ کوک واقعا داری حرصمو در میاری بچه سوسول.
میدونستم از کلمه سوسول خیلی بدش میاد. و بالاخره منم عصبیش کردم. بلند شد و افتاد روم اخم کرد. کوکی: من سوسولم خانوم لوووس حالا نشونت میدم کی سوسولههه .
بازومو توی دسش گرفتو گازم گرفت. ولی خیلی آروم . اخرشم بوسه ای روی بازوم زد. خودمو لوس گردنشو گرفتمو گفتم: چرا بازومو گاز گرفتی؟؟ خنده ی ملیحی بهم زدو گفت: بازوی تو؟مگه قبلا نگفتم تو سر تا پا مال منی؟؟
پس هر کاری بخوام میکنم. توی چشماش زل زدم. کوکی: الان چرا با اون چشای خوشگلت تو چشام زل زدی؟؟؟
من: فقط میخوام بیش تر عاشقم شی.
کوکی: اخه نا مرد ازین بیش تر ؟؟؟
خندیدم. سرشو گذاشتم روی بالشت . من: بیا بخوابیم ولی اصلا خوابم نمیاد. کوکی: چشماتو ببند. من: هووم؟؟
کوکی : میگم چشاتو ببند. چشامو بستم. لباشو روی چشمام گذاشتو یکی یکی بوسیدشون. کوکی: دیگه چشماتو باز نکن اروم بخواب عروسکم. بعدم پیشونیمو بوسید و دیگه خوابیدیم: صبح ساعت 9 با صدای زنگ گوشیم بیدار شدیم. کوکی: گائول ببین کیه؟؟ گوشیمو برداشتم دیدم جینه.
من: الو جین سونبه... جین: سلام گائول مریضیی؟؟؟
من: نه سونبه.. جین:اها خواب بودی زنگ زدم ب
یهو اخم کردو گفت: اههه هنوز احساس میکنم شن توی بدنمو موهام هس. پا شدمو انگشتمو به دماغش زدم.
من:وقتی که بهت میگم نخواب روی ماسه ها نخواب توی موهات شن میره میگی غر نزن. لبخندی زدو گفت: ایش خوب طوری نیس الان میرم حموم یه دوش میگیرم سریع میام بیرون. رفت توی حموم. من خیلی خوابم میومد با اینکه خوابیده بودم عصر . روی تخت دراز کشیده بودم که خوابم برد.
(دیالوگ از زبون کوکی)
خیلی سریع اومدم بیرون. در حمومو باز کردم دیدم گائول خوابیده لبخندی زدم. حوله رو دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون . چون دیدم که گائول خوابه لباس زیرمو پوشیدمو حوله رو از خودم جدا کردم. یهو دستم خورد به میز. گائول از خواب بیدار شد. مونده بودم چیکار کنم. سرشو بلند کردو گفت: جونم اومدی؟ فک میک... تا چشش به من که با لباس زیر بودم افتاد. زبونش بند اومد. سریع سرشو دزیدو رفت زیر پتو . بلند میگفت: نه.. نههه... من چیزی ندیدم قسم میخوورمم هیچی ندیدم. از خنده نمیدونستم چیکار کنم شلوارکمو به زور پوشیدمو افتادم روش. از بس میخندیدم دیگه چشام جایی رو نمیدید . زدم روی شونش . اصلا که نمیتونستم حرف بزنم. یه جورایی نا مفهوم گفتم: هعی پارک گائول بیا بیرون ببینم .
(دیالوگ از زبون خودم)
من: چیه چی میخوااای؟؟؟ پتو رو اروم اروم کنار زدم چشم به جونگ کوک افتاد. بهش اخم کردم. با عصبانیت گفتم: تو که منو میشناسیی این چه کاری بووود؟
با خنده گفت: وا اصلا قرار نبود تو یهوویی بیدار شی قرار نبود دستم بخوره به میز قرار نبود تو منو ببینی.
دوباره زد زیر خنده. پتو رو کامل کنار زدم..من: هعییی گفتم که من هیچی ندیدم باور کن ندیدم.
یهو جدی شدو گفت: خوب از کجا باید مطمئن شم چیزی ندیدی؟ پای آبرو و امنیت من وسطه.
نیشخندی بهش زدم.من: هعییی آبرو و امنیت منظورت چیه بد جنس؟چجوری ثابت کنم چیزی ندیدم؟؟
کوکی: خوب صبر کن باید فکر کنم. اها خوب اگه راس میگی لباس زیرم چه رنگی بود؟؟
من ساده لوح هم جواب دادم: خوب مشکی بود.
سریع جو داد و گفت: هااا پس توو دیدی لباس زیرم چه رنگی بوده واای واای پارک گائول فکر نمیکردم اینجوری باشی نچ نچ نچ. عصبیم کرد وحشتناک . گفتم: مگه کوورم اخه که رنگشو نبینم حتی اگه به صورتت نگاه کنم بازم متوجه رنگش میشم. کوکی: نه دیگه نشد . حالا باید راه حلی پیدا کنم که ایا واقعا نگاه کردی یا فقط متوجه رنگش شدی وای گائول واقعا که. چشامو ریز کردمو قاطعانه گفتم: فسقلی مجبورم نکن دلیلی بیارم که خودت از خجالت 3 متر بری زیر زمین. کوکی: او او او بیار ببینم.
من: باشه به جهنم خودت خواستی. کوکی: بدو ببینم.
من : خوب میدونی که لباس های تیره به دلیل اینکه نور رو بازتاب نمیکنن مانع پیدا شدن برجستگی ها میشن پس در نهایت لباس زیرت که مشکی بود مانع پیدا شدن...
دیگه هیچی نگفتم دهنش وا مونده بود.
کوکی: خوب انگار که خیلی خوشت میاد ادمو ضایع کنی قبول هیچی ندیدی بگیر بخواب.
حالا من بهش گیر میدادم. من: من خوابم نمیاااد میخوای اگه قانع نشدی بازم دلیل بیااارم شاید قانع شدی؟؟؟
زد زیر خنده مچمو گرفتو کشوندم روی بدنش . بوسه ای روی لبام زد. کوکی: اگه تو نبودی من چیکار میکردم من چجوری میفهمیدم برجستگی ها توی لباس مشکی کم تر پیدااس گائول ازت ممنونم.
همینطوری داشت لجمو در میورد دیگه جوش اوردم. اخم کردمو لباشو گاز گرفتم . بعدشم بوسیدمش. کوکی: ینی اینقد لبام خوش طعمه که دلت میخواد گازشون بگیری؟؟
من: جونگ کوک واقعا داری حرصمو در میاری بچه سوسول.
میدونستم از کلمه سوسول خیلی بدش میاد. و بالاخره منم عصبیش کردم. بلند شد و افتاد روم اخم کرد. کوکی: من سوسولم خانوم لوووس حالا نشونت میدم کی سوسولههه .
بازومو توی دسش گرفتو گازم گرفت. ولی خیلی آروم . اخرشم بوسه ای روی بازوم زد. خودمو لوس گردنشو گرفتمو گفتم: چرا بازومو گاز گرفتی؟؟ خنده ی ملیحی بهم زدو گفت: بازوی تو؟مگه قبلا نگفتم تو سر تا پا مال منی؟؟
پس هر کاری بخوام میکنم. توی چشماش زل زدم. کوکی: الان چرا با اون چشای خوشگلت تو چشام زل زدی؟؟؟
من: فقط میخوام بیش تر عاشقم شی.
کوکی: اخه نا مرد ازین بیش تر ؟؟؟
خندیدم. سرشو گذاشتم روی بالشت . من: بیا بخوابیم ولی اصلا خوابم نمیاد. کوکی: چشماتو ببند. من: هووم؟؟
کوکی : میگم چشاتو ببند. چشامو بستم. لباشو روی چشمام گذاشتو یکی یکی بوسیدشون. کوکی: دیگه چشماتو باز نکن اروم بخواب عروسکم. بعدم پیشونیمو بوسید و دیگه خوابیدیم: صبح ساعت 9 با صدای زنگ گوشیم بیدار شدیم. کوکی: گائول ببین کیه؟؟ گوشیمو برداشتم دیدم جینه.
من: الو جین سونبه... جین: سلام گائول مریضیی؟؟؟
من: نه سونبه.. جین:اها خواب بودی زنگ زدم ب
۳۵.۸k
۲۵ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.