🐥 وقتی بهت توجه نمیکرد...
🐥 وقتی بهت توجه نمیکرد...
ـ pt ⓵
ــــــــــــــــــــــــــــــ
های پارک ا.ت هسم
6 ساله ک با جیمین ازدواج کردم
رابطه خیلی خوبی داشتیم
اما ی ماهی میشه بام سرد شده
انگار ازمن خسته شده
امروز میخوام برم شرکت براش غذا های مورد علاقش رو ببرم ی لباس ساده پوشیدم راه افتادم
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم
رفتم سمت اتاق جیمین ک دیدم ی دختر خوشگل از توش اومد بیرون ( توش📿)
منشی: سلام خوش اومدین خانم
ا.ت: ممنون جیمین تو اتاقشه یا جلسه داره..؟!
منشی: هس میتونین برین داخل
وارد اتاق شدم ک دیدم جیمین داره با تلفن حرف میزنه
نزدیکش شدم اروم لپشو بوسیدم
بعد ظرف غذا رو میز گذاشتم
بلخره تلفن قطع کرد
جیمین: خوش اومدی
ا.ت: اومم برات غذا های مورد علاقت اوردم
جیمین: مرسی خودت غذا خوردی..؟!
ا.ت:ن اوردم باهم بخوریم
جیمین: متاسفم من ی جلسه خیلی مهم دارم
جیمین: ن تو برو خونه قراره با سهامدارا بریم بیرون
ا.ت: او باشه برای شام میایی..؟!
جیمین: ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💥⁶ لایک ² نظر 💥
ـ pt ⓵
ــــــــــــــــــــــــــــــ
های پارک ا.ت هسم
6 ساله ک با جیمین ازدواج کردم
رابطه خیلی خوبی داشتیم
اما ی ماهی میشه بام سرد شده
انگار ازمن خسته شده
امروز میخوام برم شرکت براش غذا های مورد علاقش رو ببرم ی لباس ساده پوشیدم راه افتادم
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم
رفتم سمت اتاق جیمین ک دیدم ی دختر خوشگل از توش اومد بیرون ( توش📿)
منشی: سلام خوش اومدین خانم
ا.ت: ممنون جیمین تو اتاقشه یا جلسه داره..؟!
منشی: هس میتونین برین داخل
وارد اتاق شدم ک دیدم جیمین داره با تلفن حرف میزنه
نزدیکش شدم اروم لپشو بوسیدم
بعد ظرف غذا رو میز گذاشتم
بلخره تلفن قطع کرد
جیمین: خوش اومدی
ا.ت: اومم برات غذا های مورد علاقت اوردم
جیمین: مرسی خودت غذا خوردی..؟!
ا.ت:ن اوردم باهم بخوریم
جیمین: متاسفم من ی جلسه خیلی مهم دارم
جیمین: ن تو برو خونه قراره با سهامدارا بریم بیرون
ا.ت: او باشه برای شام میایی..؟!
جیمین: ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💥⁶ لایک ² نظر 💥
۲۵.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.