تک پارتی(درخواستی)
رمان=فردا
#درخواستی
#تک_پارتی
#هیونجین
<وقتی تو نگاه اول عاشقش میشی...>
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو ا.ت
با عصبانیت از کمپانی زدم بیرون حتما فکر کردن مدیونشونم عوضیا!!
با قدم های محکم به راهم ادامه دادم اصلا حواسم به هیچیز نبود و همین باعث شد که با کله برم تو زمین...
+آیییییی
چشامو باز کردم نه تنها خودم پخش زمین شده بودم بلکه یه مرد هم همراهم پخش زمین شده بود...
بدون اهمیت به اون به زانو هام که میسوخت و ازشون خون میومد خیره شدم...
+تففففف این چه روز تخمیه دیگههه!!
به کیفم نگاه کردم کناره مرده افتاده بود پاشدم رفتم سمتش که اون مرد هم بلند شد و قبل از اینکه بذاره من خم شم خودش خم شد و کیفمو بهم داد...
کیفو عصبانی از دستش کشیدم بیرون و خواستم برم که دستمو گرفت
عصبانیتم بیشتر شد ولی وقت کردم که به چشمای مرد روبه روم خیره شم به طرز عجیبی همه عصبانیتم فرو ریخت و من الان تو نگاه اون غرق شده بودم چرا اینجوری نگام میکرد انگا چند ساله عاشقه منه!!
به خودم بیااا ا.تتتتت
+بله آقا چرا دستمو گرفتین؟!
مرده به زانو هام خیره شد و گفت:درد نمیکنه؟!
واییی خدای من صداش هم قشنگگ بوددد!
+نه...حالا میشه ولم کنید؟!
_نه بیا بشین...
دستمو کشید و منو رو صندلی پارک نشوند
_همینجا صبر کن!
مرده پاشد و بعد چند دقیقه ای با چسب زخم و پماد برگشت کمی از پماد رو رو زخمم کشید
موهایش که جلوی دیدشو گرفته بود کلافش میکرد!!
پس نمیدونم چرا تصمیم گرفته بزنمشون کنار..
دستمو بلند کرده و به موهاش رسوندم و موهاشو تا پشت گوشش هدایت کردم...
طولی نکشید که مرد بعد کشیدن دستم به چشمام خیره شد...
واییی من چیکارر کرده بودم حتما دیونه شدم!
+چیزه من...چیزه...ولش کن دیگه خوبم...
زود بلند شدم کیفو برداشتم و بدو بدو از اون منطقه دور شدم...
اونقد تند تند دویده بودم که قلبم از دهنم خارج میشد ولی خوب...
من قلبم برای اولین بار برای یه مرد به تپش افتاد با افکاراتم خندم گرفت و دوباره شروع کردم به قدم زدن که یکی دستمو گرفت و مانع راه رفتنم شد وقتی برگشتم با کسی که دیدم شوکه شدم اون همون مرده بود مردی که تو نگاه اول عاشقش شده بودم:)
_میشه آشنا شیم فک کنم من تو نگاه اول عاشقت شدم!!!!
The end...
#درخواستی
#تک_پارتی
#هیونجین
<وقتی تو نگاه اول عاشقش میشی...>
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو ا.ت
با عصبانیت از کمپانی زدم بیرون حتما فکر کردن مدیونشونم عوضیا!!
با قدم های محکم به راهم ادامه دادم اصلا حواسم به هیچیز نبود و همین باعث شد که با کله برم تو زمین...
+آیییییی
چشامو باز کردم نه تنها خودم پخش زمین شده بودم بلکه یه مرد هم همراهم پخش زمین شده بود...
بدون اهمیت به اون به زانو هام که میسوخت و ازشون خون میومد خیره شدم...
+تففففف این چه روز تخمیه دیگههه!!
به کیفم نگاه کردم کناره مرده افتاده بود پاشدم رفتم سمتش که اون مرد هم بلند شد و قبل از اینکه بذاره من خم شم خودش خم شد و کیفمو بهم داد...
کیفو عصبانی از دستش کشیدم بیرون و خواستم برم که دستمو گرفت
عصبانیتم بیشتر شد ولی وقت کردم که به چشمای مرد روبه روم خیره شم به طرز عجیبی همه عصبانیتم فرو ریخت و من الان تو نگاه اون غرق شده بودم چرا اینجوری نگام میکرد انگا چند ساله عاشقه منه!!
به خودم بیااا ا.تتتتت
+بله آقا چرا دستمو گرفتین؟!
مرده به زانو هام خیره شد و گفت:درد نمیکنه؟!
واییی خدای من صداش هم قشنگگ بوددد!
+نه...حالا میشه ولم کنید؟!
_نه بیا بشین...
دستمو کشید و منو رو صندلی پارک نشوند
_همینجا صبر کن!
مرده پاشد و بعد چند دقیقه ای با چسب زخم و پماد برگشت کمی از پماد رو رو زخمم کشید
موهایش که جلوی دیدشو گرفته بود کلافش میکرد!!
پس نمیدونم چرا تصمیم گرفته بزنمشون کنار..
دستمو بلند کرده و به موهاش رسوندم و موهاشو تا پشت گوشش هدایت کردم...
طولی نکشید که مرد بعد کشیدن دستم به چشمام خیره شد...
واییی من چیکارر کرده بودم حتما دیونه شدم!
+چیزه من...چیزه...ولش کن دیگه خوبم...
زود بلند شدم کیفو برداشتم و بدو بدو از اون منطقه دور شدم...
اونقد تند تند دویده بودم که قلبم از دهنم خارج میشد ولی خوب...
من قلبم برای اولین بار برای یه مرد به تپش افتاد با افکاراتم خندم گرفت و دوباره شروع کردم به قدم زدن که یکی دستمو گرفت و مانع راه رفتنم شد وقتی برگشتم با کسی که دیدم شوکه شدم اون همون مرده بود مردی که تو نگاه اول عاشقش شده بودم:)
_میشه آشنا شیم فک کنم من تو نگاه اول عاشقت شدم!!!!
The end...
۱۶.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.