دو پارتی کوک
۱/۲
ویو ا.ت
ساعت ۳ شب بود...و کوک هنوز نیومده بود ...روی تخت نشسته بودم و منتظرش شدم...ب تاج تخت تکیه دادم و مثبت فک کردمو سعی کردم نگران نشم...ولی نشد...گوشیمو برداشتم و توی مخاطب هام دنبال شماره کوک گشتم ک پیداش کردم با استرس ب گوشیش زنگ زدم ولی...جواب نمیداد...نگران شدم...یهو ی پیام براگوشیم اومد از ناشناس بود...ولی ی عکس بود...
وقتی بازش کردم بغضم گرف ولی بعدش عصبانی شدم اونم ازون عصبانیت هایی ک مث صگ میشی!
کوک توی بار مست مست نشسته بود و کلی دختر دورش بودن...
بدون لحظه ای مکث از روی تخت بلتد شدم و اماده شدمو ب سمت بار رفتم...رفتم داخل همه حارو گشتم ک پیداش کردم ...اه بفرما...اقای جئون داره...داره بوسش میکنه!
بعد ب من میگ جز ت کسیو نمیخام!
اول ی عکس ازشون گرفتم و بعد ب سمتشون رفتم...کوک با دیدنم هیچ ری اکشنی نشون نداد خب...طبیعیه لنتی مستههههه
اهههه...
-تو...تو کی ای*با حالت مستی
+من؟..من همون زنتم ک بهش خیانت میکنی
-هن؟*خنده...من ک زن ندارم!
+کوک!...مستی ..پاشو بریم*حرصی
-نوموخامممم*کیوت
+کوک*عصبی
با کمک بادیگاردا بلندش کردم و بردمش خونه
کمکش کردم لباساشو عوض کنه بعد خابوندمش رو تخت... دو دیقه نشده خابش برد...
+احمق!...اقای جئون فردا نشونت میدم!
بهت نشون میدم خیانت ب جئون ا.ت ینی چی!!!
ویو ا.ت
عاره درسته فردا حسابشو میرسم ولی...الان مسته و حتی خابه هیچی ام نمیفهمه ...اروم خودمو توی بغل ارامش بخشش جا کردم و ب ضربان قلبش گوش دادم...همین طوری شد ک خابم برد
*صبح
چشامو ک وا کردم دیدم کوک بغلم کرده بود...
چقدددددد کیوتهههههه....عه ا.تتتت چی میگییییی تووووو قرار بود اروم باشی...ولی اخه نگا کیوتوووووو
(بیماری خود درگیری دارههه:///)
سریع بلند شدمو لباسمو پوشیدم و رفتم پایین .صبحونمو خوردم و برای کوک هم کنار گذاشتم....بعدش رفتم توی حال رو مبل لش کردم...
ویو ا.ت
ساعت ۳ شب بود...و کوک هنوز نیومده بود ...روی تخت نشسته بودم و منتظرش شدم...ب تاج تخت تکیه دادم و مثبت فک کردمو سعی کردم نگران نشم...ولی نشد...گوشیمو برداشتم و توی مخاطب هام دنبال شماره کوک گشتم ک پیداش کردم با استرس ب گوشیش زنگ زدم ولی...جواب نمیداد...نگران شدم...یهو ی پیام براگوشیم اومد از ناشناس بود...ولی ی عکس بود...
وقتی بازش کردم بغضم گرف ولی بعدش عصبانی شدم اونم ازون عصبانیت هایی ک مث صگ میشی!
کوک توی بار مست مست نشسته بود و کلی دختر دورش بودن...
بدون لحظه ای مکث از روی تخت بلتد شدم و اماده شدمو ب سمت بار رفتم...رفتم داخل همه حارو گشتم ک پیداش کردم ...اه بفرما...اقای جئون داره...داره بوسش میکنه!
بعد ب من میگ جز ت کسیو نمیخام!
اول ی عکس ازشون گرفتم و بعد ب سمتشون رفتم...کوک با دیدنم هیچ ری اکشنی نشون نداد خب...طبیعیه لنتی مستههههه
اهههه...
-تو...تو کی ای*با حالت مستی
+من؟..من همون زنتم ک بهش خیانت میکنی
-هن؟*خنده...من ک زن ندارم!
+کوک!...مستی ..پاشو بریم*حرصی
-نوموخامممم*کیوت
+کوک*عصبی
با کمک بادیگاردا بلندش کردم و بردمش خونه
کمکش کردم لباساشو عوض کنه بعد خابوندمش رو تخت... دو دیقه نشده خابش برد...
+احمق!...اقای جئون فردا نشونت میدم!
بهت نشون میدم خیانت ب جئون ا.ت ینی چی!!!
ویو ا.ت
عاره درسته فردا حسابشو میرسم ولی...الان مسته و حتی خابه هیچی ام نمیفهمه ...اروم خودمو توی بغل ارامش بخشش جا کردم و ب ضربان قلبش گوش دادم...همین طوری شد ک خابم برد
*صبح
چشامو ک وا کردم دیدم کوک بغلم کرده بود...
چقدددددد کیوتهههههه....عه ا.تتتت چی میگییییی تووووو قرار بود اروم باشی...ولی اخه نگا کیوتوووووو
(بیماری خود درگیری دارههه:///)
سریع بلند شدمو لباسمو پوشیدم و رفتم پایین .صبحونمو خوردم و برای کوک هم کنار گذاشتم....بعدش رفتم توی حال رو مبل لش کردم...
۳۲.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.