فرشته من. part 4
بچا پارت قبلیو نوشتم پارت ۲ ولی در واقع پارت ۳بود ببخشید دستم خورد اشتباه شد😊
که یهو همون مرده در اتاقمو میزنه و میاد داخل
کوک:سلام
ا.ت:سلام
کوک:امشب یه مهمونی داریم که به مناسبت تولد دوستمه و خونه من مهمونی برگزار میشه باید تا ساعت ۷ اماده باشی به خدمتکارا گفتم برات لباس بیارن واسه مهمونی و میکاپ ارتیستا هم ساعت۵ میان برا میکاپ کردنت
ا.ت:ولی من چ ربطی به این مهمونی دارم که باید بیام؟
کوک:تو قراره نقش دوست دخترمو بازی کنی چون یه دختر هست که نمیخوام امشب بهم نزدیک شه
ا.ت:ولی چرا من به یکی دیگه بگو
کوک:همین که گفتم
ا.ت:هوففف باشه(با حرص)
کوک:راستی اسمت چیه؟
ا.ت: چرا باید بهت بگم؟
کوک:تا بتونم تو مهمونی صدات بزنم
ا.ت:هوفففف......اسمم ا.تس
کوک:اهوم فهمیدم اسم منم جونگکوکه ، جئون جونگکوک ولی تو کوک صدام بزن
ا.ت:خب باشه حالا برو بیرون
کوک:اوک راستی چرا غذاتو نخوردی
ا.ت:چرا باید غذای جاییو بخورم که حتی نمیدونم چرا اونجام؟
کوک:عاممم خب حق داری ولی الان با خیال راحت بخور
ا.ت:نه ممنون گرسنه شدم خودم غذا برا خودم سفارش میدم
کوک:اوکی ولی بع حساب من سفارش بده
ا.ت:لازم نیس خودم کارتم پرهِ پره
کوک:اها باشه خب من دیگ برم بای
ا.ت:بای
ویو کوک
این دختره چرا متوجه حسم نمیشه اخه چقد یه ادم میتونه احمق باشه.....هوفففف
رفتم پایین و زنگ زدم به جیمین
مکالمه کوک و جیمین:
کوک:الو
جیمین:الو
کوک:سلام
جیمین:سلام
کوک:بیا اینجا قبل مهمونی یه جلسه ۳نفرع داریم
جیمین:۳نفره ینی کی؟
کوک:من،تو،تهیونگ
جیمین:اها اوکی الان میام ااااا راستی به تهیونگ خبر دادی که بیاد؟
کوک:اره خب بای
جیمین:بای
پایان مکالمه
فلش بک به بعد از جلسه تهکوکمین
ویو ا.ت
الان دیگ باید کم کم خدمتکارا لباسامو بیارن.
تق تق تق
ا.ت:بیا تو
(خدمتکار=خ)
خ:بفرمایید لباس مهمونیه امشبتون
ا.ت:ممنونم میتونی بری
خ:اهوم چشم چیزی لازم ندارین؟
ا.ت:نه ممنون
خدمتکار رفت.
دیدم ساعت ۳ هست پس رفتم خوابیدم تا ساعت 5 که میکاپ ارتیستم اومدو میکاپم کردو رف.
الان ساعت ۷بود و موقع رفتن به مهمونی بود پس از اتاقم خارج شدمو رفتم پایین که یهو....
که یهو همون مرده در اتاقمو میزنه و میاد داخل
کوک:سلام
ا.ت:سلام
کوک:امشب یه مهمونی داریم که به مناسبت تولد دوستمه و خونه من مهمونی برگزار میشه باید تا ساعت ۷ اماده باشی به خدمتکارا گفتم برات لباس بیارن واسه مهمونی و میکاپ ارتیستا هم ساعت۵ میان برا میکاپ کردنت
ا.ت:ولی من چ ربطی به این مهمونی دارم که باید بیام؟
کوک:تو قراره نقش دوست دخترمو بازی کنی چون یه دختر هست که نمیخوام امشب بهم نزدیک شه
ا.ت:ولی چرا من به یکی دیگه بگو
کوک:همین که گفتم
ا.ت:هوففف باشه(با حرص)
کوک:راستی اسمت چیه؟
ا.ت: چرا باید بهت بگم؟
کوک:تا بتونم تو مهمونی صدات بزنم
ا.ت:هوفففف......اسمم ا.تس
کوک:اهوم فهمیدم اسم منم جونگکوکه ، جئون جونگکوک ولی تو کوک صدام بزن
ا.ت:خب باشه حالا برو بیرون
کوک:اوک راستی چرا غذاتو نخوردی
ا.ت:چرا باید غذای جاییو بخورم که حتی نمیدونم چرا اونجام؟
کوک:عاممم خب حق داری ولی الان با خیال راحت بخور
ا.ت:نه ممنون گرسنه شدم خودم غذا برا خودم سفارش میدم
کوک:اوکی ولی بع حساب من سفارش بده
ا.ت:لازم نیس خودم کارتم پرهِ پره
کوک:اها باشه خب من دیگ برم بای
ا.ت:بای
ویو کوک
این دختره چرا متوجه حسم نمیشه اخه چقد یه ادم میتونه احمق باشه.....هوفففف
رفتم پایین و زنگ زدم به جیمین
مکالمه کوک و جیمین:
کوک:الو
جیمین:الو
کوک:سلام
جیمین:سلام
کوک:بیا اینجا قبل مهمونی یه جلسه ۳نفرع داریم
جیمین:۳نفره ینی کی؟
کوک:من،تو،تهیونگ
جیمین:اها اوکی الان میام ااااا راستی به تهیونگ خبر دادی که بیاد؟
کوک:اره خب بای
جیمین:بای
پایان مکالمه
فلش بک به بعد از جلسه تهکوکمین
ویو ا.ت
الان دیگ باید کم کم خدمتکارا لباسامو بیارن.
تق تق تق
ا.ت:بیا تو
(خدمتکار=خ)
خ:بفرمایید لباس مهمونیه امشبتون
ا.ت:ممنونم میتونی بری
خ:اهوم چشم چیزی لازم ندارین؟
ا.ت:نه ممنون
خدمتکار رفت.
دیدم ساعت ۳ هست پس رفتم خوابیدم تا ساعت 5 که میکاپ ارتیستم اومدو میکاپم کردو رف.
الان ساعت ۷بود و موقع رفتن به مهمونی بود پس از اتاقم خارج شدمو رفتم پایین که یهو....
۶.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.