وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p³⁷
مردمک های لرزون جونگکوک مشاهدهگر دست های گره خورده تهیونگ و ا.ت بود..
جونگکوک لبش رو گزید و با چشمایی که هنوز اشک ازشون جاری نشده بود سد راه تهیونگ و ا.ت شد: هوم..ا.ت شی..انقد بی ارزش بودم؟ من همین امروز بهت گفتم که چقد حاضرم به خاطرت بجنگم..ولی تو! ممنون از.ت شی
جونگ کوک قطره اشک لجباز گوشه چشمش رو پاک کرد و با پاهای میلیون دلاری شروع به دوییدن کرد
ایمان کورکورانه؟ شاید!..شاید نباید انقد نسبت به عشق خوش خیال میبود!
اشک هایی که دید جونگ کوک رو تار کرده بود،صدای کوبیده شدن پاهای سست شدش روی زمین لرزش رو توی بدنش ایجاد میکرد
گریه های با صدای جونگکوک توجه هر رهگذری رو جلب میکرد
میتونست به راحتی لرزش غیر طبیعی و تپش بی قراره قلبش رو احساس کنه..
زانو های بی جونِ جونگ کوک روی زمین خاکی فرود اومد و دستاش روی زمین محافظ صورتش شدن
مشت های وحشیانه اش رو روی سنگ های ریز و تیزِ آسفالت زمین پیاده کرد و با اشک هاش روی زمین نقاشی کرد
با لب های لرزیده زمزمه کرد: ح..حقم..ای...این نبود...ا..اون ف..ف..فهمیدم عاشقشم..ولی با قلبم بازی کرد..
توی گوش هاش صدای ا.ت اکو میشد
تو مغذش چهره ا.ت نمایان میشد
حال روزش اینطوری بود که چشمش میدید و قلبش تیر میکشید
قلبش فکر میکرد چشماش اشک میریخت
وضعیت سختی بود..تحمل؟ سخت ترین کلمه ای که شنیده میشد برای جونگ کوک کلمه تحمل بود
سوزش زخم روی دستش که بر اثر کوبیدن روی زمین به وجود اومده بود توجهش رو. جلب کرد
با دست های خونی اشک های سمج روی صورتش رو پاک کرد و از روی زمین بلند شد..
اینم پارت ۳۷
سکشممشممشمشوشوشپوشوووو
جونگکوک لبش رو گزید و با چشمایی که هنوز اشک ازشون جاری نشده بود سد راه تهیونگ و ا.ت شد: هوم..ا.ت شی..انقد بی ارزش بودم؟ من همین امروز بهت گفتم که چقد حاضرم به خاطرت بجنگم..ولی تو! ممنون از.ت شی
جونگ کوک قطره اشک لجباز گوشه چشمش رو پاک کرد و با پاهای میلیون دلاری شروع به دوییدن کرد
ایمان کورکورانه؟ شاید!..شاید نباید انقد نسبت به عشق خوش خیال میبود!
اشک هایی که دید جونگ کوک رو تار کرده بود،صدای کوبیده شدن پاهای سست شدش روی زمین لرزش رو توی بدنش ایجاد میکرد
گریه های با صدای جونگکوک توجه هر رهگذری رو جلب میکرد
میتونست به راحتی لرزش غیر طبیعی و تپش بی قراره قلبش رو احساس کنه..
زانو های بی جونِ جونگ کوک روی زمین خاکی فرود اومد و دستاش روی زمین محافظ صورتش شدن
مشت های وحشیانه اش رو روی سنگ های ریز و تیزِ آسفالت زمین پیاده کرد و با اشک هاش روی زمین نقاشی کرد
با لب های لرزیده زمزمه کرد: ح..حقم..ای...این نبود...ا..اون ف..ف..فهمیدم عاشقشم..ولی با قلبم بازی کرد..
توی گوش هاش صدای ا.ت اکو میشد
تو مغذش چهره ا.ت نمایان میشد
حال روزش اینطوری بود که چشمش میدید و قلبش تیر میکشید
قلبش فکر میکرد چشماش اشک میریخت
وضعیت سختی بود..تحمل؟ سخت ترین کلمه ای که شنیده میشد برای جونگ کوک کلمه تحمل بود
سوزش زخم روی دستش که بر اثر کوبیدن روی زمین به وجود اومده بود توجهش رو. جلب کرد
با دست های خونی اشک های سمج روی صورتش رو پاک کرد و از روی زمین بلند شد..
اینم پارت ۳۷
سکشممشممشمشوشوشپوشوووو
۳۱.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.