فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ۱۹
از زبان ا/ت
جونگ کوک اومد جلوم و گفت : ممنون که بدنیا اومدی خندیدم و گفتم : خواهش میکنم خنده دندون نمایی کرد و گفت : شیرینی من
لینا گفت : خب دیگه عشقه شما بیش از حد شیرینه بیخیال زودباش کادوت رو بده جونگ کوک
جونگ کوک گفت : چشمات رو ببند و دستات رو بیار جلو
گفتم : باشه
چشمام رو بستم و دستام رو آوردم جلو احساس کردم یه چیزه ظریفی گذاشت تو دستم گفتم : میتونم چشمام رو باز کنم ؟
گفت : باز کن
باز کردم و دیدم یه گردنبند خیلی خوشگل بود گفتم : جونگ کوک این گردنبنده... خیلی خوشگله ، احساساتی شدم و بغلش کردم و گفتم : خیلی ممنونم جونگ کوک
ازش جدا شدم حس کردم از گوشه چشمم یه اشک اومد و ولی فوراً پاکش کردم گفت : چرا گریه میکنی گفتم : نهههه گریه نمیکنم... شاید اشک شوقه گفت : حالا که اینقدر خوشحالی میخوای برات ببندمش
گفتم : آره ببند
برام بستش همه دست زدن برامون
خیلی خوب بود امروز خیلی خیلی خوب بود.
( فردا صبح )
از زبان ا/ت
نشسته بودم پشته میزم دیدم یه زن با کلی سرو صدا و دعوا وارد شرکت شدم
جونگ کوک اومد جلوم و گفت : ممنون که بدنیا اومدی خندیدم و گفتم : خواهش میکنم خنده دندون نمایی کرد و گفت : شیرینی من
لینا گفت : خب دیگه عشقه شما بیش از حد شیرینه بیخیال زودباش کادوت رو بده جونگ کوک
جونگ کوک گفت : چشمات رو ببند و دستات رو بیار جلو
گفتم : باشه
چشمام رو بستم و دستام رو آوردم جلو احساس کردم یه چیزه ظریفی گذاشت تو دستم گفتم : میتونم چشمام رو باز کنم ؟
گفت : باز کن
باز کردم و دیدم یه گردنبند خیلی خوشگل بود گفتم : جونگ کوک این گردنبنده... خیلی خوشگله ، احساساتی شدم و بغلش کردم و گفتم : خیلی ممنونم جونگ کوک
ازش جدا شدم حس کردم از گوشه چشمم یه اشک اومد و ولی فوراً پاکش کردم گفت : چرا گریه میکنی گفتم : نهههه گریه نمیکنم... شاید اشک شوقه گفت : حالا که اینقدر خوشحالی میخوای برات ببندمش
گفتم : آره ببند
برام بستش همه دست زدن برامون
خیلی خوب بود امروز خیلی خیلی خوب بود.
( فردا صبح )
از زبان ا/ت
نشسته بودم پشته میزم دیدم یه زن با کلی سرو صدا و دعوا وارد شرکت شدم
۲۷۴.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.