پارت (۱۵) دخترک عاشق و مافیای خشن
از زبان ا.ت
هعیی کوک بازم قهر کرد منم گفتم ولش بابا خودش بعدش میاد آشتی میکنه وسایلا رو برد توی ماشین منم واسش لباس گذاشتم تو ی ساک کوچیک بردم توی ماشین
از زبان کوک
عه شانس گندمون زنا با ی ماشین میرفتن ما مردا هم با ی ماشین من و نامجون هیونگ و تهیونگ باهم بودیم ا.ت و لونا و آریانا هم باهم بودن و از دست ا.ت هم خیلی عصبی بودم بهم بوس نداد وقتی هم بهش گفتم باهات قهرم هیچی نگفت و محل نذاشت
از زبان راوی
همه سوار ماشیناشون شدن و حرکت کردن
& اسمت ا.ت بود دیگه درسته ؟
+ ارع
& جونگ کوک و دوست داری ؟
+ راستش آره خیلی هم دوسش دارم چطور مگه ؟
& همینجوری پرسیدم میخواستم ی زری بزنم
© من گشنمه
& آریانا خانم خوبه همین ی ساعت پیش خونه ما بودی یخچالمون و خالی کردی
© خ من چیکا دارم ی بچه هم تو شکمم هشت ک اونم غذا میخواد
& باشه باشه نخوریمون فقط
+&© همه باهم خندیدن
& ا.ت شماها کی ازدواج میکنین؟
+ نمیدونم کوک ی حرفی زده
& میدونستم کوک الکی زر زر میکنه
+ لطفاً درباره ی شوهر آینده ی من درست حرف بزنید *فیس
از زبان راوی
همه دوباره هرهرهر خندیدن کلی حرف و خنده و مسخره بازی و اینا کردن تا رسیدن ب عمارتشون همه پیاده شدن وارد عمارت شدن ک تهیونگ گفت
_ میدونین الان چی میچسبع ؟
همه باهم: چی میچسبع
_ استخر
همه باهم : خیلی هم عالی
( علامت نامجون و یادم رفته 😐)
نامی : من برم لباس عوض کنم بیام
× منم همینطور
از زبان ا.ت
یجورایی دوست نداشتم کوک با شلوارک جلوی دخترا باشه ی حس بدی داشتم و اینکه احساس میکنم کوک باهام سرد شده بعد چند دقیقه رفتم همین موضوع و ب دخترا گفتم دخترا خیلی پایه بودن میخواستن یکاری کنن ک کوک باهام آشتی کنه
هعیی کوک بازم قهر کرد منم گفتم ولش بابا خودش بعدش میاد آشتی میکنه وسایلا رو برد توی ماشین منم واسش لباس گذاشتم تو ی ساک کوچیک بردم توی ماشین
از زبان کوک
عه شانس گندمون زنا با ی ماشین میرفتن ما مردا هم با ی ماشین من و نامجون هیونگ و تهیونگ باهم بودیم ا.ت و لونا و آریانا هم باهم بودن و از دست ا.ت هم خیلی عصبی بودم بهم بوس نداد وقتی هم بهش گفتم باهات قهرم هیچی نگفت و محل نذاشت
از زبان راوی
همه سوار ماشیناشون شدن و حرکت کردن
& اسمت ا.ت بود دیگه درسته ؟
+ ارع
& جونگ کوک و دوست داری ؟
+ راستش آره خیلی هم دوسش دارم چطور مگه ؟
& همینجوری پرسیدم میخواستم ی زری بزنم
© من گشنمه
& آریانا خانم خوبه همین ی ساعت پیش خونه ما بودی یخچالمون و خالی کردی
© خ من چیکا دارم ی بچه هم تو شکمم هشت ک اونم غذا میخواد
& باشه باشه نخوریمون فقط
+&© همه باهم خندیدن
& ا.ت شماها کی ازدواج میکنین؟
+ نمیدونم کوک ی حرفی زده
& میدونستم کوک الکی زر زر میکنه
+ لطفاً درباره ی شوهر آینده ی من درست حرف بزنید *فیس
از زبان راوی
همه دوباره هرهرهر خندیدن کلی حرف و خنده و مسخره بازی و اینا کردن تا رسیدن ب عمارتشون همه پیاده شدن وارد عمارت شدن ک تهیونگ گفت
_ میدونین الان چی میچسبع ؟
همه باهم: چی میچسبع
_ استخر
همه باهم : خیلی هم عالی
( علامت نامجون و یادم رفته 😐)
نامی : من برم لباس عوض کنم بیام
× منم همینطور
از زبان ا.ت
یجورایی دوست نداشتم کوک با شلوارک جلوی دخترا باشه ی حس بدی داشتم و اینکه احساس میکنم کوک باهام سرد شده بعد چند دقیقه رفتم همین موضوع و ب دخترا گفتم دخترا خیلی پایه بودن میخواستن یکاری کنن ک کوک باهام آشتی کنه
۱۰.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.