"تيمارستان صورتی" پارت چهاردهم
ویو ا/ت
امروز صبح زود بیدار شدم ..تصمیم گرفتم به پلیس بگم ..وگرنه همش استرس میگیرم ..زنگ زدم به پلیس و تمام چیزایی که شده رو بجز فرار از تيمارستان گفتم ..اونا هم گفتن که خیلی وقته دنبالش میگردن و حتما میرن سراغش..
واقعا راحت شدم ..هنوز کلی وقت داشتم پس رفتم دوش گرفتم ..لباسام رو پوشیدم و ی آرایش لایت کردم..
رفتم پایین که دیدم کارینا منتظره..
کارینا:اومدی پرنسس
ا/ت:وای حالا یجوری میگی انگار چقدر طول کشید ..واسه دو سه دیقه ..
کارینا:پاشو بیا اینقدر نق نزن
ا/ت:من نق میزنم ؟بزنم تو دهنت؟
جون سه و جون وو هم اومدن پایین(پسر عموهای ا/ت)
جی هون هم همینطور(برادر کارینا و پسر خاله ا/ت)
ا/ت:اینا هم توی دانشگاهی که ما میرم هستن؟
کارینا:عاا اره..
ا/ت:اوففف ..
جون سه:چیشده؟خوشت نیومد مادمازل؟
ا/ت:ببین خفه شو وگرنه ..
مادربزرگ:بچه ها بس کنین ...میخواین همش باهم دعوا کنین؟زود باشین برین دیرتون میشه..
رفتیم سوار ماشین شدیم ..من کارینا توی ی ماشین بودیم اون سه تا هم توی ی ماشین دیگه ..
ویو جیمین
داشتم صبحونه میخوردم که کانگ زنگ زد..
جیمین:چیشده؟
کانگ:قربان پلیس مکانی که شما هستین رو پیدا کرده ..
جیمین:چیی؟چطور ممکنه ..؟نکنه ..
کانگ:من هم حدس میزنم کار ا/ت باشه ..
جیمین:اهه دختری ..
کانگ:قربان وقت نداریم از در پشتی بیاین بیرون لطفا
جیمین:اومدم ..اومدم
که اینطور خانم ا/ت ..پس اینقدری شجاع هستی که منو لو میدی اره؟
پس باید به تاوان کارت هم فکر کنی دیگه درسته؟
انتظار نداری که بعد از لو دادنم برای خودت ول بچرخی؟..
از در پشتی رفتم بیرون ..هر لحظه ممکن بود پلیسا برسن ولی خوشبختانه کانگ سریع رسید و از اونجا رفتیم ..
ویو ا/ت
رفتیم داخل کلاس و من خودم رو معرفی کردم ..بچه های باحالی توی کلاس بودن
البته بجز پسر عموهام ..
خب خداروشکر کسی باهام دشمنی نداره..البته فعلا ..
حوصله بحث کردن رو ندارم..
/ویو ا/ت بعد مدرسه/
خب دیگه رسیدیم خونه ..رفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم داخل پذیرایی...
مادربزرگ:چطور بود ..؟دانشکاه خوب بود؟
ا/ت:بله مادربزرگ ..
تلوزیون روشن بود ..مادربزرگ مشغول صحبت کردن با خالم شد ..پس منم تلوزیون رو نگاه میکردم ..که یهویی اخبار پخش شد..
"بزرگترین باند مافیا ..باز هم از دست پلیس ها فرار کرد..بعد از رسیدن پلیس ها اون خونه کاملا خالی بود ..لطفا هول نشید ..پلیس ها هرکاری بتونن میکنن تا اونو بگیرن.."
چیی؟فرار کرده؟نهه ..نهه ..من..منن چیکار کردم..مطمئنم که دست از سرم دیگه هیچ وقت برنمیداره ..اما خونه مادربزرگ امن و پر نگهبانه..امیدوارم اتفاقی نیوفته..
.
.
حمایت کنینن🥹🥢
امروز صبح زود بیدار شدم ..تصمیم گرفتم به پلیس بگم ..وگرنه همش استرس میگیرم ..زنگ زدم به پلیس و تمام چیزایی که شده رو بجز فرار از تيمارستان گفتم ..اونا هم گفتن که خیلی وقته دنبالش میگردن و حتما میرن سراغش..
واقعا راحت شدم ..هنوز کلی وقت داشتم پس رفتم دوش گرفتم ..لباسام رو پوشیدم و ی آرایش لایت کردم..
رفتم پایین که دیدم کارینا منتظره..
کارینا:اومدی پرنسس
ا/ت:وای حالا یجوری میگی انگار چقدر طول کشید ..واسه دو سه دیقه ..
کارینا:پاشو بیا اینقدر نق نزن
ا/ت:من نق میزنم ؟بزنم تو دهنت؟
جون سه و جون وو هم اومدن پایین(پسر عموهای ا/ت)
جی هون هم همینطور(برادر کارینا و پسر خاله ا/ت)
ا/ت:اینا هم توی دانشگاهی که ما میرم هستن؟
کارینا:عاا اره..
ا/ت:اوففف ..
جون سه:چیشده؟خوشت نیومد مادمازل؟
ا/ت:ببین خفه شو وگرنه ..
مادربزرگ:بچه ها بس کنین ...میخواین همش باهم دعوا کنین؟زود باشین برین دیرتون میشه..
رفتیم سوار ماشین شدیم ..من کارینا توی ی ماشین بودیم اون سه تا هم توی ی ماشین دیگه ..
ویو جیمین
داشتم صبحونه میخوردم که کانگ زنگ زد..
جیمین:چیشده؟
کانگ:قربان پلیس مکانی که شما هستین رو پیدا کرده ..
جیمین:چیی؟چطور ممکنه ..؟نکنه ..
کانگ:من هم حدس میزنم کار ا/ت باشه ..
جیمین:اهه دختری ..
کانگ:قربان وقت نداریم از در پشتی بیاین بیرون لطفا
جیمین:اومدم ..اومدم
که اینطور خانم ا/ت ..پس اینقدری شجاع هستی که منو لو میدی اره؟
پس باید به تاوان کارت هم فکر کنی دیگه درسته؟
انتظار نداری که بعد از لو دادنم برای خودت ول بچرخی؟..
از در پشتی رفتم بیرون ..هر لحظه ممکن بود پلیسا برسن ولی خوشبختانه کانگ سریع رسید و از اونجا رفتیم ..
ویو ا/ت
رفتیم داخل کلاس و من خودم رو معرفی کردم ..بچه های باحالی توی کلاس بودن
البته بجز پسر عموهام ..
خب خداروشکر کسی باهام دشمنی نداره..البته فعلا ..
حوصله بحث کردن رو ندارم..
/ویو ا/ت بعد مدرسه/
خب دیگه رسیدیم خونه ..رفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم داخل پذیرایی...
مادربزرگ:چطور بود ..؟دانشکاه خوب بود؟
ا/ت:بله مادربزرگ ..
تلوزیون روشن بود ..مادربزرگ مشغول صحبت کردن با خالم شد ..پس منم تلوزیون رو نگاه میکردم ..که یهویی اخبار پخش شد..
"بزرگترین باند مافیا ..باز هم از دست پلیس ها فرار کرد..بعد از رسیدن پلیس ها اون خونه کاملا خالی بود ..لطفا هول نشید ..پلیس ها هرکاری بتونن میکنن تا اونو بگیرن.."
چیی؟فرار کرده؟نهه ..نهه ..من..منن چیکار کردم..مطمئنم که دست از سرم دیگه هیچ وقت برنمیداره ..اما خونه مادربزرگ امن و پر نگهبانه..امیدوارم اتفاقی نیوفته..
.
.
حمایت کنینن🥹🥢
۸.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.