((از مدرسه تا عشق♥️)) (( پارت3))
((از مدرسه تا عشق♥️)) (( پارت3))
با لحن خیلی عصبی بلند گفتم: هی اگه یه بار دیگه با منو دخترا اینطوری بحرفی دیگه نمیزنم میکشمت👊😡
بردیا مغرور از زمین پاشدو یَقِه ی منو گرفتو گفت:هوی تو فکر کردی کی هستی بخوای منو بکشی؟) منم واسه اینکه کم نیارم موهاشو گرفتم اونم یَقِه ی منو ول کردو مو هامو گرفت (من مو های اونو میکشیدم اونم مو های منو) همه بچه ها دورمون حلقه زده بودنو ما وسط حلقه دعوا میکردیم یه دفعه مدیر اومد میخواستن مارو از هم جدا کنن ولی نمیتونستن ما مثل کَنه به هم چسپیده بودیم یهو مدیر داد زد گفت:( تمومش کنید و گرنه از هر کدومتون ۵ نمره کم میشه😡)
با شنیدن ۵ نمره کم شدن هر دومون همو ول کردیم) مدیر:دنبالم بیاین ) ما: چشم)
پشت سر مدیر به دفتر رفتیم(مو های من مثل جنگل آمازون شده بودو صورتم قرمز صورت اونم خونی با مو های گل در چمن)
دو تامون درست شبیه دلقک ها شده بودیم از خجالت نمیتونستم سرمو بالا بیارم همه به ما میخندیدن☹) مدیر:مگه شما بچه اید که اینطوری باهام دعوا می کنید؟ قیافه هاتونو دیدید؟ از خودتون خجالت بکشید از سنتون خجالت بکشید) از خجالت نتونستم چیزی بگم فقط سرمو انداخته بودم پایین )مدیر:نه اینطوری نمیشع باید تنبیه شید تا آدم شید
ما گفتیم:،آقا؟؟؟ مدیر: خفه ی ذره فکر کردو به زمین نگاه میکرد،منو بردیا مغرور گفتیم چی شده این به زمین نگاه میکنه؟ یهو با نگاه های شیطانی😈😈 به منو بردیا گفت:(( اهان فهمیدم ))
خیلی ترسیدم فکر کردم میخواد نمره کم کنه)
یعنی چی میخواد بگه؟؟😬😬😬😬
با لحن خیلی عصبی بلند گفتم: هی اگه یه بار دیگه با منو دخترا اینطوری بحرفی دیگه نمیزنم میکشمت👊😡
بردیا مغرور از زمین پاشدو یَقِه ی منو گرفتو گفت:هوی تو فکر کردی کی هستی بخوای منو بکشی؟) منم واسه اینکه کم نیارم موهاشو گرفتم اونم یَقِه ی منو ول کردو مو هامو گرفت (من مو های اونو میکشیدم اونم مو های منو) همه بچه ها دورمون حلقه زده بودنو ما وسط حلقه دعوا میکردیم یه دفعه مدیر اومد میخواستن مارو از هم جدا کنن ولی نمیتونستن ما مثل کَنه به هم چسپیده بودیم یهو مدیر داد زد گفت:( تمومش کنید و گرنه از هر کدومتون ۵ نمره کم میشه😡)
با شنیدن ۵ نمره کم شدن هر دومون همو ول کردیم) مدیر:دنبالم بیاین ) ما: چشم)
پشت سر مدیر به دفتر رفتیم(مو های من مثل جنگل آمازون شده بودو صورتم قرمز صورت اونم خونی با مو های گل در چمن)
دو تامون درست شبیه دلقک ها شده بودیم از خجالت نمیتونستم سرمو بالا بیارم همه به ما میخندیدن☹) مدیر:مگه شما بچه اید که اینطوری باهام دعوا می کنید؟ قیافه هاتونو دیدید؟ از خودتون خجالت بکشید از سنتون خجالت بکشید) از خجالت نتونستم چیزی بگم فقط سرمو انداخته بودم پایین )مدیر:نه اینطوری نمیشع باید تنبیه شید تا آدم شید
ما گفتیم:،آقا؟؟؟ مدیر: خفه ی ذره فکر کردو به زمین نگاه میکرد،منو بردیا مغرور گفتیم چی شده این به زمین نگاه میکنه؟ یهو با نگاه های شیطانی😈😈 به منو بردیا گفت:(( اهان فهمیدم ))
خیلی ترسیدم فکر کردم میخواد نمره کم کنه)
یعنی چی میخواد بگه؟؟😬😬😬😬
۳.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.