انتقالی پارت ⁵
انتقالی پارت ⁵
∆ معلومه که میشناسم حاظر شو بریم برات لباس پیدا کنم .
_ باشههه الان
«بعد از ¹⁵ دقیقه »
_ حاظر شدن بریم تو هم حاظری ؟
∆ اره بریم
_ پیاده زیاد راه نیست ؟
∆ نه کلا ⁵ دقیقه راهه
_ اووو....اوکی
«بعد از ⁵ دقیقه رسیدن »
∆ خب اینم پاساژ
_ واوووو چه قشنگهههه
∆ اره
ا.ت با عجله وارد پاساژ شد
∆ ا.تتتتت وایستا منم بیامممم
_ باشه باشه
.....
_ بیا بریم این مغازههه
∆ ا.ت این لباس زیاد مناسب تولد نیست
_ اوکیع پس بریمم توی اون مغازه
∆ اره اون لباساش قشنگهه
_ ایننننن میخوام
∆ باشه باشه وایستا به مغازه دار بگم بیاد
£ بله بفرمایید
∆ ا شما اینجایید خوبه ... دوستم این لباس و میخواد
∆ باشه بفرمایید ... اگه تظرتونه بیاید پرداخت کنید
_ واو قیمتش خیلی مناسب و کمه
∆ ا.ت ؟ قیمت این لباس پول ¹ سال خورد و خوراک منههه!!!
_ نه عیب ندارع همین
∆ خیلی لجبازی
«برگشتن به خوابگاه »
_ واووو لباسممم خیلییی خوشگلههه
ولو شدم روی تخت
∆ من هنوز توی فکر اینم چرا این همه پول به اون لباس دادی؟¿ هعیی
_ خب قشنگ بوددد
∆ باشه الان بگیر بخواب ساعت ¹ شبه
_ میخوام تا صب بیدار باشم....ولی خوابم میاد میخوابم( یاد دیروز خودم افتادم 🗿)
«صبح»
اسم دوست ا.ت میزارم (یوری )
_ یوری پاشو صبحه
∆ چی ساعت چنده ؟ا.ت ساعتتتتتت ⁹ بزار بخوابم 😭
_ پاشو تیپ منو درست کن من آماده شدنم ⁵ ساعت طول میکشههه
∆ خوابم میاد ولی به خاطر تو باشه (🗿)
_ مرسییی
∆ اممم گوشواره اینو بردار.....گردنبند هم این.....عمممم میکاپت هم اینطوری (توی گوشیش بود) و دستبندت هم این و لباست هم که آمادس
_ حاظرم کن لطفا
∆ باشه
«ساعت ⁵ بعد از ظهر »
¹ ساعته دیگه مونده ....تولد قراره توی باغ باشه نصف مدرسه هم دعوتن
_ یوری ما الان بریم ¿ بالاخره تو تولدته بریم زودتر
∆ اره حتما بریم .... یکی از دانش آموز های مدرسه ماشین داشت وایستا بگم بیاد دنبالمون .... الو.....
^ من دم درم
∆ چی؟چه زود
^ خوابگاه مون یکیه من اتاقم یجا دیگست
∆ آها باشه الان ما میایم
ا.ت ویو
تو ذهنم این بود که اگه دوباره اون مرتیکه هیونجین اونجا باشه ..... عایش ولش میخوام امروز خوشحال باشم
«رسیدن به تولد »
_ چقد صدایی آهنگ زیادهه
∆ مهمونی ساعت ⁶ چرا بغیع آنقدر زود اومدن
_ نمیدون.....چشم ا.ت به چند نفر افتاد همونایی بودن که توی مدرسه اذیتش میکردن .... و هیونجین
ا.ت سرشو برگردوند سمت یوری
_ بریم بترکونبم ؟¿
ارهههه
( بعد از رقصیدن و کصخل بازی و وهزارجور مشروب و ویسکی و شامپاین خوردن )
_ من میرم یکم هوا بخورم
∆ باشه برو عزیزم
«هوا اینجا چقدر خوبه»
• اره موافقم
_ و..چی شما اینجا چیکار میکنین
یکی اومد و دوباره محکم با مشت زد به صورت ا.ت .... ا.ت دوباره روی زمین افتاد
_ ا..امروز ولم کنید (گریه)
ادامه پارت بعد..
∆ معلومه که میشناسم حاظر شو بریم برات لباس پیدا کنم .
_ باشههه الان
«بعد از ¹⁵ دقیقه »
_ حاظر شدن بریم تو هم حاظری ؟
∆ اره بریم
_ پیاده زیاد راه نیست ؟
∆ نه کلا ⁵ دقیقه راهه
_ اووو....اوکی
«بعد از ⁵ دقیقه رسیدن »
∆ خب اینم پاساژ
_ واوووو چه قشنگهههه
∆ اره
ا.ت با عجله وارد پاساژ شد
∆ ا.تتتتت وایستا منم بیامممم
_ باشه باشه
.....
_ بیا بریم این مغازههه
∆ ا.ت این لباس زیاد مناسب تولد نیست
_ اوکیع پس بریمم توی اون مغازه
∆ اره اون لباساش قشنگهه
_ ایننننن میخوام
∆ باشه باشه وایستا به مغازه دار بگم بیاد
£ بله بفرمایید
∆ ا شما اینجایید خوبه ... دوستم این لباس و میخواد
∆ باشه بفرمایید ... اگه تظرتونه بیاید پرداخت کنید
_ واو قیمتش خیلی مناسب و کمه
∆ ا.ت ؟ قیمت این لباس پول ¹ سال خورد و خوراک منههه!!!
_ نه عیب ندارع همین
∆ خیلی لجبازی
«برگشتن به خوابگاه »
_ واووو لباسممم خیلییی خوشگلههه
ولو شدم روی تخت
∆ من هنوز توی فکر اینم چرا این همه پول به اون لباس دادی؟¿ هعیی
_ خب قشنگ بوددد
∆ باشه الان بگیر بخواب ساعت ¹ شبه
_ میخوام تا صب بیدار باشم....ولی خوابم میاد میخوابم( یاد دیروز خودم افتادم 🗿)
«صبح»
اسم دوست ا.ت میزارم (یوری )
_ یوری پاشو صبحه
∆ چی ساعت چنده ؟ا.ت ساعتتتتتت ⁹ بزار بخوابم 😭
_ پاشو تیپ منو درست کن من آماده شدنم ⁵ ساعت طول میکشههه
∆ خوابم میاد ولی به خاطر تو باشه (🗿)
_ مرسییی
∆ اممم گوشواره اینو بردار.....گردنبند هم این.....عمممم میکاپت هم اینطوری (توی گوشیش بود) و دستبندت هم این و لباست هم که آمادس
_ حاظرم کن لطفا
∆ باشه
«ساعت ⁵ بعد از ظهر »
¹ ساعته دیگه مونده ....تولد قراره توی باغ باشه نصف مدرسه هم دعوتن
_ یوری ما الان بریم ¿ بالاخره تو تولدته بریم زودتر
∆ اره حتما بریم .... یکی از دانش آموز های مدرسه ماشین داشت وایستا بگم بیاد دنبالمون .... الو.....
^ من دم درم
∆ چی؟چه زود
^ خوابگاه مون یکیه من اتاقم یجا دیگست
∆ آها باشه الان ما میایم
ا.ت ویو
تو ذهنم این بود که اگه دوباره اون مرتیکه هیونجین اونجا باشه ..... عایش ولش میخوام امروز خوشحال باشم
«رسیدن به تولد »
_ چقد صدایی آهنگ زیادهه
∆ مهمونی ساعت ⁶ چرا بغیع آنقدر زود اومدن
_ نمیدون.....چشم ا.ت به چند نفر افتاد همونایی بودن که توی مدرسه اذیتش میکردن .... و هیونجین
ا.ت سرشو برگردوند سمت یوری
_ بریم بترکونبم ؟¿
ارهههه
( بعد از رقصیدن و کصخل بازی و وهزارجور مشروب و ویسکی و شامپاین خوردن )
_ من میرم یکم هوا بخورم
∆ باشه برو عزیزم
«هوا اینجا چقدر خوبه»
• اره موافقم
_ و..چی شما اینجا چیکار میکنین
یکی اومد و دوباره محکم با مشت زد به صورت ا.ت .... ا.ت دوباره روی زمین افتاد
_ ا..امروز ولم کنید (گریه)
ادامه پارت بعد..
۱.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.