یک طرفه۴
ا.کوک تورو خدا نکن بسه
ک.ما زن شوهریم اینو تو کلت فرو کن
ا.هق هق لعنت بهت ولم کن
گوش نمیداد به سک س ادامه میداد احساس میکردم پاره شدم خونریزی داشتم تخت کثیف شده بود ازم کشید بیرون و باهم ارضا شدیم
ک.باید به این روند روزانه عادت کنی
ا.خفه شو
ک.بخدا تا صبح میکنمت ها
ا.ازت بدم میاد لعنتی
ک.بریم حموم
ا.آخ دلم
ک.پس دیگه حتمی باید بریم
بغلم کرد و گزاشتم تووان خودشم اومد
ک.بیبی من دوست دارم
ا.ک کوک تو فقط برای من پسر عمو هستی فهمیدی من میخوام ازت طلاق بگیرم
ک.تو غلط کردی اصن من نمیزلرم پاتو بزاری بیرو تازه کلی مهمونی خوانوادگی باید بگیریم فردا شب دعوتیم برای مهمونی فهمیدی لباسو باوآجوما میری میگیری
ا.هق هق
بعد از حموم از وان بیرون اومدیم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم رو تخت دستشو انداخت دور کمرم و احساس معزب بودن میکردم کسی کع بهوعنوان برادرم بود الان شوهرمه الان من چیکار کنم
(لباس خواب ات خیلی کوتاه و سک سی اگه پیدا کنم عکسی ازش براتون میزارم)تو این فکرا بودم که خوایم برد
فلش بک به صبح
وقتی بیدار شدم کوک رفته بود رفتم پایین بهواجوما سلام کردم و بهش گفتم که باید باهم بریم خرید لباس برای مهمونی (عکسشو میزارم) و قبول کرد سوار ماشین شدیم رفتیم پلساژ دنبال لباس و یه لباس بود که عاشقش شدم یکم جذب سک سی بود ولی خریدمش و پروفش کردم عالی بود و خریدیم رفتیم خونه کوک بهم گفت که ساعت ۸ باید آمادا باشم ساعت ۳بود یکم خوابیدم بیدار شدم ساعت۶بود رفتم حموم و آرایش کردم لباسمو پوشیدم ساعت۷نیم بود الان سر کله ی کوک پیدا میشد
بای بای تا پارت بعد
ک.ما زن شوهریم اینو تو کلت فرو کن
ا.هق هق لعنت بهت ولم کن
گوش نمیداد به سک س ادامه میداد احساس میکردم پاره شدم خونریزی داشتم تخت کثیف شده بود ازم کشید بیرون و باهم ارضا شدیم
ک.باید به این روند روزانه عادت کنی
ا.خفه شو
ک.بخدا تا صبح میکنمت ها
ا.ازت بدم میاد لعنتی
ک.بریم حموم
ا.آخ دلم
ک.پس دیگه حتمی باید بریم
بغلم کرد و گزاشتم تووان خودشم اومد
ک.بیبی من دوست دارم
ا.ک کوک تو فقط برای من پسر عمو هستی فهمیدی من میخوام ازت طلاق بگیرم
ک.تو غلط کردی اصن من نمیزلرم پاتو بزاری بیرو تازه کلی مهمونی خوانوادگی باید بگیریم فردا شب دعوتیم برای مهمونی فهمیدی لباسو باوآجوما میری میگیری
ا.هق هق
بعد از حموم از وان بیرون اومدیم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم رو تخت دستشو انداخت دور کمرم و احساس معزب بودن میکردم کسی کع بهوعنوان برادرم بود الان شوهرمه الان من چیکار کنم
(لباس خواب ات خیلی کوتاه و سک سی اگه پیدا کنم عکسی ازش براتون میزارم)تو این فکرا بودم که خوایم برد
فلش بک به صبح
وقتی بیدار شدم کوک رفته بود رفتم پایین بهواجوما سلام کردم و بهش گفتم که باید باهم بریم خرید لباس برای مهمونی (عکسشو میزارم) و قبول کرد سوار ماشین شدیم رفتیم پلساژ دنبال لباس و یه لباس بود که عاشقش شدم یکم جذب سک سی بود ولی خریدمش و پروفش کردم عالی بود و خریدیم رفتیم خونه کوک بهم گفت که ساعت ۸ باید آمادا باشم ساعت ۳بود یکم خوابیدم بیدار شدم ساعت۶بود رفتم حموم و آرایش کردم لباسمو پوشیدم ساعت۷نیم بود الان سر کله ی کوک پیدا میشد
بای بای تا پارت بعد
۷.۲k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.