PART ❾
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍
ا/ت: منتظره کسی بودی؟
اندرو: نه والا
........
اندرو: کیه.
.....
اندرو: کیهههه
...
اندرو : مریض بدبخت
راوی: گوشی آیفون رو گذاشت و رفت سمت ا/ت.
ا/ت: کی بود؟
اندرو: مزاحم
ا/ت: آها
اندرو: چرا این وقت صب اومدی اینجا
ا/ت: کلید نداشتم
اندرو: اوکی ، بیا بریم یه چیز بخوریم.
راوی: رفتن و باهم صبونه خوردن و بعدش یکم فیلم دیدن و رفتن بیرون تا برن یه کلید ساز بیارن تا بتونه قفل در خونه ا/تو باز کنه.
*فلش بک به خونه پسرا وقتی ا/ت رفت *
*ساعت ۸ صب*
جین: اون چه حرفی بود زدی جلوی ا/ت نمیگی شاید موعَذَب شه.
نامجون: اتفاقی افتاده؟
تهیونگ: دیشب این ا/تو برد اتاق خودش.
نامجون: آره هیونگ؟
جین: ا/ت خودش از من درخواست کرد. حالا اتفاقی نیوفتاده که جو میدید.
تهیونگ: معلوم نیست شبو چیکار کرده (زیر لب ، خیلی اروم)
جین: هواست باشه که چی میگی (داد)
تهیونگ: مگه دروغ میگم تو و ا/ت دیشب باهم...
راوی: حرفش با سیلی که از طرف جین خورد قطع شد.
تهیونگ دستشو گذاشت روی لپش و با چشمای سرد به جین نگا میکرد.
جین: مواظب حرف زدنت باش ، بفهم که چی میگی. وقتی خواستی جمله ای رو بگی اول تو ذهنت یه دور مرورش بکن بعد بگو.
راوی: کوک و جیمین تهیونگو نشوندن رو مبل و آرومش کردن نامجونم دست جینو گرفت و برد اون ور تا باهاش صحبت کنه.
.......
نامجون: دیشب ا/ت تو اتاق تو بود؟
جین: آره
نامجون: میخوام ازت یه سوال بپرسم راستشو بگو.
جین:.....
نامجون: شما باهم....
جین: معلومه که نه ، این چه سوالیه آخه شما دارین از من میپرسید.
جین:دیشبم من به ا/ت چیزی نگفتم ، خودش ازم خواست که پیش من باشه. منم..........قبول کردم.
نامجون: ولی ... هیچی ولش کن
جین: بگو
نامجون: *نفس عمیق* تهیونگ میگه که وقتی داشته از جلوی در اتاقت رد میشده شنیده که ا/ت میگه ( من بهت اعتماد کرد ). چیکارش کردی.
جین: من....فقط...بغلش کردم همین.
نامجون: همین؟
جین: نامی تو حرف منو باور نمیکنی؟ (بغض)
نامجون: من.....
جین: اوکی ، اشکال نداره
راوی: جین که خیلی عصبانی بود رفت سمت تهیونگ و تقریبا با صدای بلند گفت.
جین: راستش میدونی چیه ، منو ا/ت دیشب باهم بودیم ، اون منو انتخاب کرد اگه منو دوست نداشت باهام نبود.
راوی: تهیونگ از رو مبل با شدت پاشد و روبه روی جین وایساد و.....
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
ا/ت: منتظره کسی بودی؟
اندرو: نه والا
........
اندرو: کیه.
.....
اندرو: کیهههه
...
اندرو : مریض بدبخت
راوی: گوشی آیفون رو گذاشت و رفت سمت ا/ت.
ا/ت: کی بود؟
اندرو: مزاحم
ا/ت: آها
اندرو: چرا این وقت صب اومدی اینجا
ا/ت: کلید نداشتم
اندرو: اوکی ، بیا بریم یه چیز بخوریم.
راوی: رفتن و باهم صبونه خوردن و بعدش یکم فیلم دیدن و رفتن بیرون تا برن یه کلید ساز بیارن تا بتونه قفل در خونه ا/تو باز کنه.
*فلش بک به خونه پسرا وقتی ا/ت رفت *
*ساعت ۸ صب*
جین: اون چه حرفی بود زدی جلوی ا/ت نمیگی شاید موعَذَب شه.
نامجون: اتفاقی افتاده؟
تهیونگ: دیشب این ا/تو برد اتاق خودش.
نامجون: آره هیونگ؟
جین: ا/ت خودش از من درخواست کرد. حالا اتفاقی نیوفتاده که جو میدید.
تهیونگ: معلوم نیست شبو چیکار کرده (زیر لب ، خیلی اروم)
جین: هواست باشه که چی میگی (داد)
تهیونگ: مگه دروغ میگم تو و ا/ت دیشب باهم...
راوی: حرفش با سیلی که از طرف جین خورد قطع شد.
تهیونگ دستشو گذاشت روی لپش و با چشمای سرد به جین نگا میکرد.
جین: مواظب حرف زدنت باش ، بفهم که چی میگی. وقتی خواستی جمله ای رو بگی اول تو ذهنت یه دور مرورش بکن بعد بگو.
راوی: کوک و جیمین تهیونگو نشوندن رو مبل و آرومش کردن نامجونم دست جینو گرفت و برد اون ور تا باهاش صحبت کنه.
.......
نامجون: دیشب ا/ت تو اتاق تو بود؟
جین: آره
نامجون: میخوام ازت یه سوال بپرسم راستشو بگو.
جین:.....
نامجون: شما باهم....
جین: معلومه که نه ، این چه سوالیه آخه شما دارین از من میپرسید.
جین:دیشبم من به ا/ت چیزی نگفتم ، خودش ازم خواست که پیش من باشه. منم..........قبول کردم.
نامجون: ولی ... هیچی ولش کن
جین: بگو
نامجون: *نفس عمیق* تهیونگ میگه که وقتی داشته از جلوی در اتاقت رد میشده شنیده که ا/ت میگه ( من بهت اعتماد کرد ). چیکارش کردی.
جین: من....فقط...بغلش کردم همین.
نامجون: همین؟
جین: نامی تو حرف منو باور نمیکنی؟ (بغض)
نامجون: من.....
جین: اوکی ، اشکال نداره
راوی: جین که خیلی عصبانی بود رفت سمت تهیونگ و تقریبا با صدای بلند گفت.
جین: راستش میدونی چیه ، منو ا/ت دیشب باهم بودیم ، اون منو انتخاب کرد اگه منو دوست نداشت باهام نبود.
راوی: تهیونگ از رو مبل با شدت پاشد و روبه روی جین وایساد و.....
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۲۹.۰k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.