فیک تقاص پارت ۷۳
.......
لباسام رو عوض کردم و از ون پیاده شدم تمام تلاشم رو کرده بودم تا با عینک و ماسک و کلاه صورتم رو بپوشونم حتی دستبند و انگشتری رو هم که تو دستم مینداختم رو از دستم دراورده بودم
وارد خونه شدم که یهو جین هو رو جلو خودم دیدم رسما ریدم تو خودم
با حرص و صدای اروم گفتم ااااااه سکته کردم عوضی چرا اینطوری میکنی ؟
جین هو دست به سینه جلوم وایستاد و گفت واقعا که با بزرگترت درست حرف بزن
از کنارش رد شدن و وارد سالن شدم و گفتم برو بابا مامانم که نیستی ! یونگی کجاس ؟
جین هو با کلافگی گفت بالا داره با هوسوک بحث میکنه
گفتم سر چی ؟
جین هو گفت میفهمی ...... چی میخوری واست بیارم
گفتم واقعا تشنمه اب بیار
جین هو گفت حداقل یه لطفا تهش بگو
گفتم الان اونقد استرس کشیدم اسم خودم یاد نیست چه انتظاری ازم داری
جین هو سرشو به علامت تاسف تکون داد و رفت سمت اشپزخونه
ولو شدم رو کاناپه تا خستگیم در بیاد
چند دقیقه گذشت که جین هو با یه لیوان اب پرتقال و شیرینی اومد
پوکر بهش خیره شدم که کفری گفت چیه !
پوکر گفتم یه لیوان اب خواستم !
جین هو گفت بدم میاد یکی ازم فقط یه لیوان اب میخواد
گفتم یعنی حاضری کلی چیز بیاری به جز اب
جین هو گفت اب پرتقال هم مایعاته بخور تشنگیت میره
لیوان و بشقاب رو از دستش گرفتم و گفتم واقعا مرسی زحمت کشیدی
جین هو یهو با پاش زد به ساق پام که واقعا درد کرد
گفتم چه مرگته چرا جفتک میندازی ؟
جین هو با حرص گفت تیکه ننداز بیشور
با تعجب گفتم وادافاک من فقط ازت تشکر کردم اسکل ! چه مرگته امروز ؟
جین هو کلافه نشست رو مبل
انگار میخواست یه چی بگه ولی نمیتونست
گفتم اااااه بگو دیگه از فضولی مردم !
جین هو با مکث گفت میدونم یونگی هم قراره بیاد حرفای منو بهت بگه ولی ببین ... یه چیزایی هست که به احتمال ۹۹ درصد یونگی بهت نمیگه و گفته که منم به تو نگم ولی من واقعا احساس میکنم دونستن این موضوع واست خیلی خوب باشه !
با تعجب گفتم خب چه موضوعی ؟
جین هو گفت خودمم این موضوع رو نمی دونستم موقعی که داشتم اتاق یونگی رو مرتب میکردم یه پرونده دیدم که در مورد تو و خواهر و برادرت بود و سر همین موضوعه که الان هوسوک و یونگی با هم دارن بحث میکنن هوسوک مثل من فک میکنه که بهتره این موضوع رو بفهمی ولی جیمین نمیخواد این موضوع رو بفهمی و یونگی هم به تبعیت از جیمین پیش میره .... حقیقتا خودش هم گیج شده
با تعجب گفتم مگه یونگی و جیمین با هم ارتباط دارن ؟
جین هو گفت اره
با حرص گفتم اصلا موضوع خواهرم چه ربطی به جیمین داره که اون نمیزاره من بفهمم ماجرا از چه قراره ؟
جین هو با ترس گفت خببب .... جیمین .. ۷ ساله که خواهرت رو پیدا کرده ! ببین .. موقعی که داشتم پرونده رو میدیدم یهو یونگی اومد و نتونستم ادامه ش رو بخونم
با این حرفش شوکه شدم هم عصبی بودم هم خوشحال هم ناراحت چرا نباید جیمین بهم بگه خواهرم رو پیدا کرده !
گفتم احتمال میدی خواهرم کجا باشه ؟ اصلا کیه ؟
جین هو گفت فک کنم خودت بتونی به یاد بیاری و بفهمی که خواهرت کیه !
جین هو از این حرفش منظور داشت
رفتم تو گذشته
موقعی که بچه بودیم
شاید سن م کم بود ولی یه چیزای محوی یادم بود تنها چیزی که از خواهرم یادمه اینه که چشماش ابی بود و پوست خیلی سفیدی داشت
چشم آبی !!
با وحشت به جین هو نگا کردم
جین هو سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت ... ا/ت
با تعجب گفتم ولی اون خواهر خود جیمینه که هفت سال پیش پیداش کرده بود !
جین هو گفت اون پرونده ای که پیدا کردم ازمایش دی ان ای تو و جیمین بود و نشون میداد که شما دوتا برادر هستید و در اصل از یه خون هستید .... ببین شاید خیلی تو کارای یونگی و هوسوک باشم ولی بعضی چیزا هستن که اونا هیچ وقت به من نمیگن برای مثال همینی که گفتم یا اینکه جیمین در اصل کیه ! اونا هیچ وقت اینا رو به من نگفتن و من از همین میترسم
با تعجب و حرص گفتم هیچ شباهتی بین منو جیمین وجود نداره چرا من و اون باید برادر باشیم این امکان نداره اگه اونطوری باشه باید دوقلو باشیم چون ما دقیقا همسن هستیم ... اصلا مگه جیمین کیه ؟
جین هو گفت دستکاری شناسنامه ها کار سختی نیس .. به نظرت واسه چی تو یه یتیم خونه بودید و به نظرت چرا جیمین دوست نداره پیش تو باشه ؟ یه چیزی پشت این قضایا هست که نشون میده جیمین کیه !
لباسام رو عوض کردم و از ون پیاده شدم تمام تلاشم رو کرده بودم تا با عینک و ماسک و کلاه صورتم رو بپوشونم حتی دستبند و انگشتری رو هم که تو دستم مینداختم رو از دستم دراورده بودم
وارد خونه شدم که یهو جین هو رو جلو خودم دیدم رسما ریدم تو خودم
با حرص و صدای اروم گفتم ااااااه سکته کردم عوضی چرا اینطوری میکنی ؟
جین هو دست به سینه جلوم وایستاد و گفت واقعا که با بزرگترت درست حرف بزن
از کنارش رد شدن و وارد سالن شدم و گفتم برو بابا مامانم که نیستی ! یونگی کجاس ؟
جین هو با کلافگی گفت بالا داره با هوسوک بحث میکنه
گفتم سر چی ؟
جین هو گفت میفهمی ...... چی میخوری واست بیارم
گفتم واقعا تشنمه اب بیار
جین هو گفت حداقل یه لطفا تهش بگو
گفتم الان اونقد استرس کشیدم اسم خودم یاد نیست چه انتظاری ازم داری
جین هو سرشو به علامت تاسف تکون داد و رفت سمت اشپزخونه
ولو شدم رو کاناپه تا خستگیم در بیاد
چند دقیقه گذشت که جین هو با یه لیوان اب پرتقال و شیرینی اومد
پوکر بهش خیره شدم که کفری گفت چیه !
پوکر گفتم یه لیوان اب خواستم !
جین هو گفت بدم میاد یکی ازم فقط یه لیوان اب میخواد
گفتم یعنی حاضری کلی چیز بیاری به جز اب
جین هو گفت اب پرتقال هم مایعاته بخور تشنگیت میره
لیوان و بشقاب رو از دستش گرفتم و گفتم واقعا مرسی زحمت کشیدی
جین هو یهو با پاش زد به ساق پام که واقعا درد کرد
گفتم چه مرگته چرا جفتک میندازی ؟
جین هو با حرص گفت تیکه ننداز بیشور
با تعجب گفتم وادافاک من فقط ازت تشکر کردم اسکل ! چه مرگته امروز ؟
جین هو کلافه نشست رو مبل
انگار میخواست یه چی بگه ولی نمیتونست
گفتم اااااه بگو دیگه از فضولی مردم !
جین هو با مکث گفت میدونم یونگی هم قراره بیاد حرفای منو بهت بگه ولی ببین ... یه چیزایی هست که به احتمال ۹۹ درصد یونگی بهت نمیگه و گفته که منم به تو نگم ولی من واقعا احساس میکنم دونستن این موضوع واست خیلی خوب باشه !
با تعجب گفتم خب چه موضوعی ؟
جین هو گفت خودمم این موضوع رو نمی دونستم موقعی که داشتم اتاق یونگی رو مرتب میکردم یه پرونده دیدم که در مورد تو و خواهر و برادرت بود و سر همین موضوعه که الان هوسوک و یونگی با هم دارن بحث میکنن هوسوک مثل من فک میکنه که بهتره این موضوع رو بفهمی ولی جیمین نمیخواد این موضوع رو بفهمی و یونگی هم به تبعیت از جیمین پیش میره .... حقیقتا خودش هم گیج شده
با تعجب گفتم مگه یونگی و جیمین با هم ارتباط دارن ؟
جین هو گفت اره
با حرص گفتم اصلا موضوع خواهرم چه ربطی به جیمین داره که اون نمیزاره من بفهمم ماجرا از چه قراره ؟
جین هو با ترس گفت خببب .... جیمین .. ۷ ساله که خواهرت رو پیدا کرده ! ببین .. موقعی که داشتم پرونده رو میدیدم یهو یونگی اومد و نتونستم ادامه ش رو بخونم
با این حرفش شوکه شدم هم عصبی بودم هم خوشحال هم ناراحت چرا نباید جیمین بهم بگه خواهرم رو پیدا کرده !
گفتم احتمال میدی خواهرم کجا باشه ؟ اصلا کیه ؟
جین هو گفت فک کنم خودت بتونی به یاد بیاری و بفهمی که خواهرت کیه !
جین هو از این حرفش منظور داشت
رفتم تو گذشته
موقعی که بچه بودیم
شاید سن م کم بود ولی یه چیزای محوی یادم بود تنها چیزی که از خواهرم یادمه اینه که چشماش ابی بود و پوست خیلی سفیدی داشت
چشم آبی !!
با وحشت به جین هو نگا کردم
جین هو سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت ... ا/ت
با تعجب گفتم ولی اون خواهر خود جیمینه که هفت سال پیش پیداش کرده بود !
جین هو گفت اون پرونده ای که پیدا کردم ازمایش دی ان ای تو و جیمین بود و نشون میداد که شما دوتا برادر هستید و در اصل از یه خون هستید .... ببین شاید خیلی تو کارای یونگی و هوسوک باشم ولی بعضی چیزا هستن که اونا هیچ وقت به من نمیگن برای مثال همینی که گفتم یا اینکه جیمین در اصل کیه ! اونا هیچ وقت اینا رو به من نگفتن و من از همین میترسم
با تعجب و حرص گفتم هیچ شباهتی بین منو جیمین وجود نداره چرا من و اون باید برادر باشیم این امکان نداره اگه اونطوری باشه باید دوقلو باشیم چون ما دقیقا همسن هستیم ... اصلا مگه جیمین کیه ؟
جین هو گفت دستکاری شناسنامه ها کار سختی نیس .. به نظرت واسه چی تو یه یتیم خونه بودید و به نظرت چرا جیمین دوست نداره پیش تو باشه ؟ یه چیزی پشت این قضایا هست که نشون میده جیمین کیه !
۴۷.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.