«فیک تهیونگ»
چند پارتی تهیونگ
name : گذشته ی لعنتی
part: 1
های 💗
من برگشتم با یه فیک امید وارم خفن بشه ❤️🔥
یکم صحبت کنم؟! امتحانات تقریبا تموم شده واسه همه امیدوارم امتحاناتون عالی بوده باشن انرژی داشته باشین ناراحتیتاتون مثل اشغال پرت کنید توی سطل از تابستونتون لذت ببرین شده مسخره ترین کارو کنید که بهتون خوش بگذره حرفام زیاد شد بریم واسه فیک نمیدونم فیک درمورد چیه واقعا؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های من اتم: ۲۶ سالمه توی امریکا زندگی میکنم تنهای تنهام خانواده ام کانادا زندگی میکنن با دوستام قطع رابطه کردم خیلی زود باهاشون رفیق شدم و این درست نبود من طراح لباسم راستش نمیخوام درمورد گذشته فکر کنم تو حال زندگی میکنم از گذشته متنفرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های من تهیونگم اونی که همتون مبشناسید(بدنمو خو تو سربازی دیدن چی ساختم)
فک کنم گذشته زندگی خیلی خوبی داشتم ولی تقریبا خوب بود ولی از یجاش. خیلی گوه. شد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«شروع پارت با نام خدا »
ویو ات
درینگ زنگ تلفن
ات: اه ایی هعی اول صبح اینکه قطع کرد خوابید
یهو ساعت چک کرد او نه ساعت ۱۲ خداااااا ساعت ۳ پرواز دارمممم
بدوبدو رفتم حمامممم لباسم از قبل اماده کردم و. رفتم لباس پوشیدم هدفونو از شارژ در اوردم و ساعت 2:30
نیم ساعت وقت بود سریع رفتم فرودگاه ویو هواپیما گرفتم خوابیدم تازمان فرود هواپیما فرود اومد به مقصد کره ی جنوبی رسیدم(قسمت همه ان شاءالله، به حق علی)
و دوباره اومدم اینجا اصن خوشم نمیاد خاطرات گذشته زنده بشه همون لحظه سرم سوت کشید دقیق همون قسمتش وایی اگه مجبور نبودم نمیومدم هم به خاطر رفیق قدیمی هم به خاطر شرکت و کاراش
سریع رفتم هتل واقعا خوشم نمیاد پامو تو خونم بزارم حالم ازش بهم میخوره رسیدم خوابیدم
فردا بیدار شدم تصمیم گرفتم گوشیمو چک کنم
وای دیروز کی ۵ بار بهم زنگ زده بود شماره ناشناس
زنگ زدم بهش
ناشناس: سلام
ات: سلام شما؟!!
ناشناس: حالا دیگه مارو هم نمیشناسی
ات: ل لو لونا
لونا: واقعا برات متاسفم مگه نگفتی بودی هروقت بخوای بیای کره بهم میگی مگه نگفتی دوباره برمیگردی پیشم ها مگه نگفتی تنهات نمیزارم گریه و قطع کرد
ویو ات
واقعا لوناگناه داشت بین این همه ادم های گوهی که دور و برم بود اون بهترین بود برام ولی من چکار کردم بهش گفتم بیا برای مدتی از هم دور بمونیم حتی خبر هم نگیریم بیا تو حالم بهتر بشه بهش گفتم قول میدم زمانش که شد میام کره پیشت و دوباره مثل هم میشیم من واقعا چطور رفیقم که فراموشش کردم بعد از یک سال ندیدن رفیقت بعد چیزیه
میدونستم پشت تلفن نمیتونم از دلش درارم پس خونش
رفتم
درینگ ایفن
جونگ کوک (دوست پسر لوناس): کیه
ات: م من منم ا اتت
کوک: صبر کن ذوق زده
اومد دمه در صفت بغلم کرد
ات:کوک جان بخدا له شدم
کوک: کی رسیدی میدونی لونا چی بهش شده تو این مدت
ات: کوک من متاسفم واقعا ولی به من خوش نگدشته ها من مجبور بودم باید این کارو میکردم
کوک: اره واقعا روز های گوهی بود. منم متاسفم خب دیگه فردا یه جمع دوستانه داریم بعد از مدت ها همو میخوایم ببینم تو این یک سال خیلی عوض شدی خوشکل تر شدی هوم بهتره یه یادی کنی دهنشونو ببندی اخه زرت و پرت زیاد میزنن اوک خوشحال میشیم هم من هم لونا بیای اوک من برم
ات: بهش فکر میکنم حق با توعه ممنون کوک
ات: با باکس گلی که لونا عاشقشه به سمتش رفتم تو اشپز خونه بود یهو گفتم
ات: واقعا پنکیک من عاشقشم گریه بغضی
لونا: برگشت تا منو ببینه انگار میدونست منم خواست بغلم کنه که یهو رفت عقب
لونا: شاید رفقاتمون اونقدر خوب نباشه که بخوایم همو بغل کنیم
ات: بی توجه به حرفش محکم بغلش کردم
انقدر صفت بغلش کردم که خفه شدیم هردو.
لونا: باید باید
ات: تند تند لونا منو ببخش تو که میدونی من خیلی فشار روم بود متاسفم که ترکت کردم متاسفم که بهت نگفتم متاسفم من نمیخواستم ناراحتت کنم من خواستم فقط به. خودم فرصت بدم ببینم چکار باید کنم میدونی که باید یه زندگی جدید درست میکردم تو همون رفیق منی میمونی من واقعا متاسفم هرچی بگی حق داری
لونا: فرزندم اروم باش عیبی نداره ولی باید بهم میگفتی میدونم تو بیشتر از همه بهت سخت گذشت ولی اخه من چرا باید از تو ناراحت بشم حالا بیخیال مهم اینکه الان باهمیم مگه نه؟ هوم دیگه ترکم نکن باشه؟!
ات: قول میدم حالا بیای بهت مو به مو بگم تو این یه سال چیشد
راوی خب گایز میخندن یهو گریه میکردن یهو مسخره بقیه میکردن یه لحظه چرت و پرت میگفتن تا شب زرتو پرت گفتن که
لونا: ات ساعت ۹ شده شب همینجا بمون باشه مگه من مردم بری هتل خونه من همیشه به روت بازه
name : گذشته ی لعنتی
part: 1
های 💗
من برگشتم با یه فیک امید وارم خفن بشه ❤️🔥
یکم صحبت کنم؟! امتحانات تقریبا تموم شده واسه همه امیدوارم امتحاناتون عالی بوده باشن انرژی داشته باشین ناراحتیتاتون مثل اشغال پرت کنید توی سطل از تابستونتون لذت ببرین شده مسخره ترین کارو کنید که بهتون خوش بگذره حرفام زیاد شد بریم واسه فیک نمیدونم فیک درمورد چیه واقعا؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های من اتم: ۲۶ سالمه توی امریکا زندگی میکنم تنهای تنهام خانواده ام کانادا زندگی میکنن با دوستام قطع رابطه کردم خیلی زود باهاشون رفیق شدم و این درست نبود من طراح لباسم راستش نمیخوام درمورد گذشته فکر کنم تو حال زندگی میکنم از گذشته متنفرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های من تهیونگم اونی که همتون مبشناسید(بدنمو خو تو سربازی دیدن چی ساختم)
فک کنم گذشته زندگی خیلی خوبی داشتم ولی تقریبا خوب بود ولی از یجاش. خیلی گوه. شد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«شروع پارت با نام خدا »
ویو ات
درینگ زنگ تلفن
ات: اه ایی هعی اول صبح اینکه قطع کرد خوابید
یهو ساعت چک کرد او نه ساعت ۱۲ خداااااا ساعت ۳ پرواز دارمممم
بدوبدو رفتم حمامممم لباسم از قبل اماده کردم و. رفتم لباس پوشیدم هدفونو از شارژ در اوردم و ساعت 2:30
نیم ساعت وقت بود سریع رفتم فرودگاه ویو هواپیما گرفتم خوابیدم تازمان فرود هواپیما فرود اومد به مقصد کره ی جنوبی رسیدم(قسمت همه ان شاءالله، به حق علی)
و دوباره اومدم اینجا اصن خوشم نمیاد خاطرات گذشته زنده بشه همون لحظه سرم سوت کشید دقیق همون قسمتش وایی اگه مجبور نبودم نمیومدم هم به خاطر رفیق قدیمی هم به خاطر شرکت و کاراش
سریع رفتم هتل واقعا خوشم نمیاد پامو تو خونم بزارم حالم ازش بهم میخوره رسیدم خوابیدم
فردا بیدار شدم تصمیم گرفتم گوشیمو چک کنم
وای دیروز کی ۵ بار بهم زنگ زده بود شماره ناشناس
زنگ زدم بهش
ناشناس: سلام
ات: سلام شما؟!!
ناشناس: حالا دیگه مارو هم نمیشناسی
ات: ل لو لونا
لونا: واقعا برات متاسفم مگه نگفتی بودی هروقت بخوای بیای کره بهم میگی مگه نگفتی دوباره برمیگردی پیشم ها مگه نگفتی تنهات نمیزارم گریه و قطع کرد
ویو ات
واقعا لوناگناه داشت بین این همه ادم های گوهی که دور و برم بود اون بهترین بود برام ولی من چکار کردم بهش گفتم بیا برای مدتی از هم دور بمونیم حتی خبر هم نگیریم بیا تو حالم بهتر بشه بهش گفتم قول میدم زمانش که شد میام کره پیشت و دوباره مثل هم میشیم من واقعا چطور رفیقم که فراموشش کردم بعد از یک سال ندیدن رفیقت بعد چیزیه
میدونستم پشت تلفن نمیتونم از دلش درارم پس خونش
رفتم
درینگ ایفن
جونگ کوک (دوست پسر لوناس): کیه
ات: م من منم ا اتت
کوک: صبر کن ذوق زده
اومد دمه در صفت بغلم کرد
ات:کوک جان بخدا له شدم
کوک: کی رسیدی میدونی لونا چی بهش شده تو این مدت
ات: کوک من متاسفم واقعا ولی به من خوش نگدشته ها من مجبور بودم باید این کارو میکردم
کوک: اره واقعا روز های گوهی بود. منم متاسفم خب دیگه فردا یه جمع دوستانه داریم بعد از مدت ها همو میخوایم ببینم تو این یک سال خیلی عوض شدی خوشکل تر شدی هوم بهتره یه یادی کنی دهنشونو ببندی اخه زرت و پرت زیاد میزنن اوک خوشحال میشیم هم من هم لونا بیای اوک من برم
ات: بهش فکر میکنم حق با توعه ممنون کوک
ات: با باکس گلی که لونا عاشقشه به سمتش رفتم تو اشپز خونه بود یهو گفتم
ات: واقعا پنکیک من عاشقشم گریه بغضی
لونا: برگشت تا منو ببینه انگار میدونست منم خواست بغلم کنه که یهو رفت عقب
لونا: شاید رفقاتمون اونقدر خوب نباشه که بخوایم همو بغل کنیم
ات: بی توجه به حرفش محکم بغلش کردم
انقدر صفت بغلش کردم که خفه شدیم هردو.
لونا: باید باید
ات: تند تند لونا منو ببخش تو که میدونی من خیلی فشار روم بود متاسفم که ترکت کردم متاسفم که بهت نگفتم متاسفم من نمیخواستم ناراحتت کنم من خواستم فقط به. خودم فرصت بدم ببینم چکار باید کنم میدونی که باید یه زندگی جدید درست میکردم تو همون رفیق منی میمونی من واقعا متاسفم هرچی بگی حق داری
لونا: فرزندم اروم باش عیبی نداره ولی باید بهم میگفتی میدونم تو بیشتر از همه بهت سخت گذشت ولی اخه من چرا باید از تو ناراحت بشم حالا بیخیال مهم اینکه الان باهمیم مگه نه؟ هوم دیگه ترکم نکن باشه؟!
ات: قول میدم حالا بیای بهت مو به مو بگم تو این یه سال چیشد
راوی خب گایز میخندن یهو گریه میکردن یهو مسخره بقیه میکردن یه لحظه چرت و پرت میگفتن تا شب زرتو پرت گفتن که
لونا: ات ساعت ۹ شده شب همینجا بمون باشه مگه من مردم بری هتل خونه من همیشه به روت بازه
۱۴.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.