اگر چه خالی از اندیشه ی بهار نبودم
اگر چه خالی از اندیشهی بهار نبودم
ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم
یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم
که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم؟
به یک جوانهی دیگر امید داشتم اما
به این جوانی دیگر ، امیدوار نبودم
به شور و سور کشاندی چنان مرا که بر آنم
که بیتو هرگز از این پیش ، سوگوار نبودم
خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه
من این بهار در اندیشهی شکار نبودم
تو عشق بودی و سنگین میآمدی و کجا بود
که در مسیل تو ، ای سیل بیقرار نبودم
مثال من به چه ماند؟ به سایهای که چراغت
اگر نبود ، به دیواره های غار نبودم
ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم
یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم
که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم؟
به یک جوانهی دیگر امید داشتم اما
به این جوانی دیگر ، امیدوار نبودم
به شور و سور کشاندی چنان مرا که بر آنم
که بیتو هرگز از این پیش ، سوگوار نبودم
خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه
من این بهار در اندیشهی شکار نبودم
تو عشق بودی و سنگین میآمدی و کجا بود
که در مسیل تو ، ای سیل بیقرار نبودم
مثال من به چه ماند؟ به سایهای که چراغت
اگر نبود ، به دیواره های غار نبودم
۱۰.۷k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.