رز های وحشی 🇰🇷 ( پارت ۲۰)
_ چی شده این وقت شب اومدی ¿
_راستش یک نفر کارت داشت هر کاری کردم نتونستم قانعش کنم ¿ و حالا هم داخل ماشین هست می خوای بگم بیاد تو ¿
_ خب من میرم تو اتاق کارم هر کی هست بگو تا بیاد ببینم این وقت شب چه گ*و*ه*ی* داره
_ باشه 😈
هان سون جون همینطور در حال فکر کردن به جیان سون بود که یک هو در اتاق به صدا در آمد
_ بیا تو
( در باز شد و گل اومد تو😁🌹)
_ سلام هانسونجون 👋چطوری عشقم . این چند روز که فراموشی گرفتم حسابی اذیت شدی و منو ببخش که با اینکه کم خون بودی تمام خونت را دادی به من
_ جی .جی.
سانگ جان_چی شده پسر لکنت گرفتی ببین همه چیز را یادش اومد
هان سون جون : سانگ جان برو بیرون
_ اوه . باشه و با خنده های شیطانی 😈 بیرون رفت و در هم پشت سرش بست
جیان می خواست که حرف بزنه که یک هو هان سونجون رفت جلو و جیان سون رو بوسید ،💋و اون را گذاشت رو میزش و دکمه های لباس جیان را باز کرد و اخر دستش را پشت جیان سون گذاشت و بند سوتین جیان سون را باز کرد و یک دستش رو گذاشت روی یک سینه و فشار می دادو اون یکی سینه رو دکمه اش را میخورد و کم کم به پایین تنه رسید و شروع کرد به کردن ( اینجا را خیلی تصوارت منحرفانه می کردم 😈)بعد یک دقیقه هان سون جون جیان را بغل کردو در وان حمام داخل اتاق بغلی برد و هم خودش را شست و هم جیان سون را وقتی بیرون امدند لباس پوشیدند و رفتند بیرون
خوبی اش اینجا بود که سانگ جان از خانه رفته بود بیرون و این ها می توانستند تا هر وقت بخوان س*ک*س* می کردن
هان سون جون شروع به حرف زدن کرد: عزیز دلم من را تا حد مرگ ترساندی بگو ببینم از کجا همه چیز را یادت اومد ؟
_ امم . خب ام جوکیونگ اومد و ......... (برش زمانی بعد از اتفاق هایی که تو بیمارستان رخ داد)سانگ جان هم به ما کمک کرد و خیلی خوشحال بود که من همه چیز را به یاد آوردهام. و حالا هم در کنار تو هستم .
_ عجب . خیلی ازش متشکرم 🙃میشه یک بوس دیگه بهم بدی اها فردا هم باید بریم به یکجایی برات سوپرایز دارم ..💫
_ چه سوپرایزی ها بگو دیگه
_ اگه بگم که دیگه سوپرایز نمیشه که . الان نصفه شب هست ،بریم بخوابیم که فردا کار های خیلی مهمی داریم
_اهم . بریم
رفتن داخل اتاق خواب و
شرطا
لایک :۶
کام:۷
_راستش یک نفر کارت داشت هر کاری کردم نتونستم قانعش کنم ¿ و حالا هم داخل ماشین هست می خوای بگم بیاد تو ¿
_ خب من میرم تو اتاق کارم هر کی هست بگو تا بیاد ببینم این وقت شب چه گ*و*ه*ی* داره
_ باشه 😈
هان سون جون همینطور در حال فکر کردن به جیان سون بود که یک هو در اتاق به صدا در آمد
_ بیا تو
( در باز شد و گل اومد تو😁🌹)
_ سلام هانسونجون 👋چطوری عشقم . این چند روز که فراموشی گرفتم حسابی اذیت شدی و منو ببخش که با اینکه کم خون بودی تمام خونت را دادی به من
_ جی .جی.
سانگ جان_چی شده پسر لکنت گرفتی ببین همه چیز را یادش اومد
هان سون جون : سانگ جان برو بیرون
_ اوه . باشه و با خنده های شیطانی 😈 بیرون رفت و در هم پشت سرش بست
جیان می خواست که حرف بزنه که یک هو هان سونجون رفت جلو و جیان سون رو بوسید ،💋و اون را گذاشت رو میزش و دکمه های لباس جیان را باز کرد و اخر دستش را پشت جیان سون گذاشت و بند سوتین جیان سون را باز کرد و یک دستش رو گذاشت روی یک سینه و فشار می دادو اون یکی سینه رو دکمه اش را میخورد و کم کم به پایین تنه رسید و شروع کرد به کردن ( اینجا را خیلی تصوارت منحرفانه می کردم 😈)بعد یک دقیقه هان سون جون جیان را بغل کردو در وان حمام داخل اتاق بغلی برد و هم خودش را شست و هم جیان سون را وقتی بیرون امدند لباس پوشیدند و رفتند بیرون
خوبی اش اینجا بود که سانگ جان از خانه رفته بود بیرون و این ها می توانستند تا هر وقت بخوان س*ک*س* می کردن
هان سون جون شروع به حرف زدن کرد: عزیز دلم من را تا حد مرگ ترساندی بگو ببینم از کجا همه چیز را یادت اومد ؟
_ امم . خب ام جوکیونگ اومد و ......... (برش زمانی بعد از اتفاق هایی که تو بیمارستان رخ داد)سانگ جان هم به ما کمک کرد و خیلی خوشحال بود که من همه چیز را به یاد آوردهام. و حالا هم در کنار تو هستم .
_ عجب . خیلی ازش متشکرم 🙃میشه یک بوس دیگه بهم بدی اها فردا هم باید بریم به یکجایی برات سوپرایز دارم ..💫
_ چه سوپرایزی ها بگو دیگه
_ اگه بگم که دیگه سوپرایز نمیشه که . الان نصفه شب هست ،بریم بخوابیم که فردا کار های خیلی مهمی داریم
_اهم . بریم
رفتن داخل اتاق خواب و
شرطا
لایک :۶
کام:۷
۹.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.