red moon
#red_moon
#ماه_سرخ
P6
ویو ات : تکه های بزرگ شیشه رو از روی زمین جمع کردم داخل سطل ریختم
قطرات خون روی کف پوش قهوه چوبی میدرخشید .خطر تنها دو قدم باهام فاصله داشت اگه فهمیده بودن تو دردسر بزرگی می افتادم
تکه پارچه ای رو داخل سطل آب گرم فرو بردم روی قطرات پخش شده خون کشیدم لعنتی هرچی بیشتر میکشیدم خون بیشتر کف زمین پخش میشد
باید از انبار طی بیارم هرچه سریع تر تمیزشون کنم
ویو جونکوک : قطرات درشت بارون به پنجره برخورد میکرد ، صدای رعد برق
در سکوت جنگل طنین انداخته بود
_تو هم متوجهش شدی ؟
جیمین سرشو از زیر پتو پشمی بیرون اورد به پهلو روی تخت دراز کشید
اره ههمون متوجهش شدیم چطور ؟
جونکوک همون طور که شلوار جین شو با شلوارک نخی عوض میکرد پرسید : خب نظرت چیه ؟
جیمین قیافه متفکری به خودش گرفت بعد از پنج دقیقه مکس دستی به موهای آشفته اش کشیدو گفت : نمیدونم ! اینکه بعد از خوردن اون دارو اسهال شدی راستش راجبش نظر خاصی ندارم
جونکوک شلوار جین شو سمت جیمین پرت کرد روی تخت نشست
_ نه احمق جون منظورم اون بوی خونی که تو آشپزخونه اومد اونم بعد افتادن اون شیشه
جیمین دوباره سرشو زیر پتو فرو برد با صدای گرفته ای گفت : فکر نکنم بوی خون بوده باشه ات گفت دارو یه بیماری خاصه بنظرم داری زیادی پیچیده اش میکنی
جونکوک : امم حق با توعه ...درست میگی شاید من زیادی سخت گرفتم
روی تخت دراز کشیدم سعی کردم بخوابم اما صدای بارون بیخوابی که به سرم زده بود نمیزاشت چشمامو روی هم بزارم خلاف جیمین چنان عرق خواب بود صدای خرناسش کل اتاق رو پر کرده بود، جونکوک خوابش نمیومد!
در اتاق با صدای قیژژژ بلندی باز شد نشون میداد خیلی ساله روغن کاری نشده جیمین تکونی به خودش داد اما بیدار نشد
جونکوک نفسشو از سینش بیرون داد
دستاشو توی جیب شلوارکش فرو برد توی سالن قدم زد
برق اتاق پسرا خاموش بود نشون میداد همه خوابیده ان
از بالای راه پله نور ظعیفی فضای عمارت رو روشن کرده بود
روی نرده های چوبی خم شد به آشپز خونه نگاهی انداخت ، حدس میزد ات هنوز بیدار باشه چون سایه ظریفی روی دیوار آشپزخونه تکون میخورد
تصمیم گرفت به آشپز خونه بره از ات به خاطر شکستن شیشه داروش عذر خواهی کنه اما همین که قدم اول رو برداشت با چیزی که دید سرجاش میخ کوب شد اون.... اون تابلو .....
_______________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 @bts.stray.kids.laver
#ماه_سرخ
P6
ویو ات : تکه های بزرگ شیشه رو از روی زمین جمع کردم داخل سطل ریختم
قطرات خون روی کف پوش قهوه چوبی میدرخشید .خطر تنها دو قدم باهام فاصله داشت اگه فهمیده بودن تو دردسر بزرگی می افتادم
تکه پارچه ای رو داخل سطل آب گرم فرو بردم روی قطرات پخش شده خون کشیدم لعنتی هرچی بیشتر میکشیدم خون بیشتر کف زمین پخش میشد
باید از انبار طی بیارم هرچه سریع تر تمیزشون کنم
ویو جونکوک : قطرات درشت بارون به پنجره برخورد میکرد ، صدای رعد برق
در سکوت جنگل طنین انداخته بود
_تو هم متوجهش شدی ؟
جیمین سرشو از زیر پتو پشمی بیرون اورد به پهلو روی تخت دراز کشید
اره ههمون متوجهش شدیم چطور ؟
جونکوک همون طور که شلوار جین شو با شلوارک نخی عوض میکرد پرسید : خب نظرت چیه ؟
جیمین قیافه متفکری به خودش گرفت بعد از پنج دقیقه مکس دستی به موهای آشفته اش کشیدو گفت : نمیدونم ! اینکه بعد از خوردن اون دارو اسهال شدی راستش راجبش نظر خاصی ندارم
جونکوک شلوار جین شو سمت جیمین پرت کرد روی تخت نشست
_ نه احمق جون منظورم اون بوی خونی که تو آشپزخونه اومد اونم بعد افتادن اون شیشه
جیمین دوباره سرشو زیر پتو فرو برد با صدای گرفته ای گفت : فکر نکنم بوی خون بوده باشه ات گفت دارو یه بیماری خاصه بنظرم داری زیادی پیچیده اش میکنی
جونکوک : امم حق با توعه ...درست میگی شاید من زیادی سخت گرفتم
روی تخت دراز کشیدم سعی کردم بخوابم اما صدای بارون بیخوابی که به سرم زده بود نمیزاشت چشمامو روی هم بزارم خلاف جیمین چنان عرق خواب بود صدای خرناسش کل اتاق رو پر کرده بود، جونکوک خوابش نمیومد!
در اتاق با صدای قیژژژ بلندی باز شد نشون میداد خیلی ساله روغن کاری نشده جیمین تکونی به خودش داد اما بیدار نشد
جونکوک نفسشو از سینش بیرون داد
دستاشو توی جیب شلوارکش فرو برد توی سالن قدم زد
برق اتاق پسرا خاموش بود نشون میداد همه خوابیده ان
از بالای راه پله نور ظعیفی فضای عمارت رو روشن کرده بود
روی نرده های چوبی خم شد به آشپز خونه نگاهی انداخت ، حدس میزد ات هنوز بیدار باشه چون سایه ظریفی روی دیوار آشپزخونه تکون میخورد
تصمیم گرفت به آشپز خونه بره از ات به خاطر شکستن شیشه داروش عذر خواهی کنه اما همین که قدم اول رو برداشت با چیزی که دید سرجاش میخ کوب شد اون.... اون تابلو .....
_______________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy_9589 @bts.stray.kids.laver
۲.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.