به خودم که نگاه می کنم می بینم؛ باید چندین سالِ پیش به دن
به خودم که نگاه میکنم میبینم؛ باید چندین سالِ پیش به دنیا میآمدم! کنارِ حوضِ آبی خانهیمان، زیرِ درخت خرمالو صبحانه میخوردم. من باید خیلی سالِ پیش زندگی میکردم تا در و پنجرهی خانهیمان چوبی میبود و موسیقی را با گرامافون به جان و دلِ خانه تزریق میکردم. عصرها حیاطش را آب و جارو میکردم و بوی خاک نم خورده در فضای خانه میپیچید، بعد دلمان گرم میشد به عشق، به خانه، به زندگی...
خلاصه بگم....
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان! من آدمِ این زمان نیستم. از تارو پودم جا مانده ام... من آدم چند دههی پیشم...
خلاصه بگم....
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان! من آدمِ این زمان نیستم. از تارو پودم جا مانده ام... من آدم چند دههی پیشم...
۱.۴k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.