عشق طولانی بازم ببخشید دیر شد پارت بعد بعد ظهر
ات: که یدفعه ایو زد تو سرم
ایو: خر نفهم بیشعور گاو انقدر نگرانت شدم
هانا: اون موقع تا حالا فقط داره میگه اگه ات چیزیش میشد چیکار میکردم
ات: خندم گرفته بود برای اینکه اونجوری که هانا میگفت سریع پریدم بغل ایو رو گونشو بوس کردمو گفتم مسیییی اونی
مینا:ما اینجا شلغمیم احیانا
ات: فک کنم که دیدم دوتاشون اومدن سمتمو کتکم زودن منم اونارو بغل کردمو گفتم از شماها هم ممنونم خانم ها بعد از طرز حرف زدنم خندم گرفت که دیدم اونام میخندن رفتم تو اشپز خونه تا چایی درست کنم تا دم بکشه طول میکشه بخاطر همین رفتی پیششون
هانا: چه خبر با کوک چیکار کردی😈
مینا: راست میگه شیطون
ات: دوستای عزیزم لطفا خفه بفرمایین بعدم من اونو فقط به چشم یه ادم معروف و بایسم میبینم
ایو: راست میگه بچه ها راستی امشب یه مهمونی داریم که بی تی اس دعوتمون کردن چهارتامونو بریم؟
مینا: من اوکیم
هانا: منم
ایو: منم
ات: خب من حس و حالش نیست
ایو: بیا بریم از اون هفته کلا کار داریم حتی وقت سر خاروندنم نداریم هوم؟
ات: باشه ساعت چنده؟
ایو: ۸
ات: خب پاشید برید خونه هاتون میخوام بخوابم خوابم میاد
هانا: اوکیه شب میبینمتون بریم مینا بای
مینا: بریم بای
ایو و ات: بای
ات: خب من برم بخوابم
ایو: باشه منم میرم دیگه خدافظ
ات: خدافظ خب همشون رفتن منم رفتم تو اتاقمو خوابیدم
جیمین: کسی نمیخواد کوک رو بیدار کنه خیلی وقته خوابه
تهیونگ: من الان میرم رفتم تو اتاق کوک
کوک: خواب بودم که یدفعه دیدم تهیونگ داره بالشت میزنه تو سرم اخ چته
تهیونگ: بیدار شو دیگه
کوک: خیله خب برو منم میام
تهیونگ: باشه رفتم پایین گفت میاد
کوک: پاشدم رفتم حمومو اومدم تصمیم گرفتم برم بیرون برای مهمونی همه چیز خوبه اماده شدمو رفتم پایین سلااام
نامجون: سلام یبار شد تو مثل بچه ادم بیای پایینو داد نزنی
کوک: نچ هیونگ نمیشه خب من میرم بیرون کار دارم بای
اعضا: بای
کوک: سوار ماشینم شدمو رفتم سمت مهمونی تو راه بودم که یدفعه دیدم که
ایو: خر نفهم بیشعور گاو انقدر نگرانت شدم
هانا: اون موقع تا حالا فقط داره میگه اگه ات چیزیش میشد چیکار میکردم
ات: خندم گرفته بود برای اینکه اونجوری که هانا میگفت سریع پریدم بغل ایو رو گونشو بوس کردمو گفتم مسیییی اونی
مینا:ما اینجا شلغمیم احیانا
ات: فک کنم که دیدم دوتاشون اومدن سمتمو کتکم زودن منم اونارو بغل کردمو گفتم از شماها هم ممنونم خانم ها بعد از طرز حرف زدنم خندم گرفت که دیدم اونام میخندن رفتم تو اشپز خونه تا چایی درست کنم تا دم بکشه طول میکشه بخاطر همین رفتی پیششون
هانا: چه خبر با کوک چیکار کردی😈
مینا: راست میگه شیطون
ات: دوستای عزیزم لطفا خفه بفرمایین بعدم من اونو فقط به چشم یه ادم معروف و بایسم میبینم
ایو: راست میگه بچه ها راستی امشب یه مهمونی داریم که بی تی اس دعوتمون کردن چهارتامونو بریم؟
مینا: من اوکیم
هانا: منم
ایو: منم
ات: خب من حس و حالش نیست
ایو: بیا بریم از اون هفته کلا کار داریم حتی وقت سر خاروندنم نداریم هوم؟
ات: باشه ساعت چنده؟
ایو: ۸
ات: خب پاشید برید خونه هاتون میخوام بخوابم خوابم میاد
هانا: اوکیه شب میبینمتون بریم مینا بای
مینا: بریم بای
ایو و ات: بای
ات: خب من برم بخوابم
ایو: باشه منم میرم دیگه خدافظ
ات: خدافظ خب همشون رفتن منم رفتم تو اتاقمو خوابیدم
جیمین: کسی نمیخواد کوک رو بیدار کنه خیلی وقته خوابه
تهیونگ: من الان میرم رفتم تو اتاق کوک
کوک: خواب بودم که یدفعه دیدم تهیونگ داره بالشت میزنه تو سرم اخ چته
تهیونگ: بیدار شو دیگه
کوک: خیله خب برو منم میام
تهیونگ: باشه رفتم پایین گفت میاد
کوک: پاشدم رفتم حمومو اومدم تصمیم گرفتم برم بیرون برای مهمونی همه چیز خوبه اماده شدمو رفتم پایین سلااام
نامجون: سلام یبار شد تو مثل بچه ادم بیای پایینو داد نزنی
کوک: نچ هیونگ نمیشه خب من میرم بیرون کار دارم بای
اعضا: بای
کوک: سوار ماشینم شدمو رفتم سمت مهمونی تو راه بودم که یدفعه دیدم که
۶۳.۶k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.