felix : loveeeeee
با فلیکس تو هواپیما نشستی و اون داره اهنگ گوش میده تو هم تو گوشیتی و بعد کمکم میرسین و پیاده میشین و بعد میرین هتل بعد اونجا دوش میگیرین لباساتونو عوض میکنین و میرین یه چیزی بخورین بعد میرین بیرون بعد که یکم گشتین فلیکس بهت میگه : کمکم داره شب میشه باید برگردیم هتلو بعد تو میگی : قبلش باید بریم ساحل اونجا باید یه چیزی بهت بگم بعد اونم قبول میکنه و میرین اونجا هیچکسی نیس و ساعت ۸ شبه بعد اونجا باهم حرف میزنین و تو در باره اون موضوع باهاش حرف میزنی و بعد که داستان رو بهش میگی اون یه حسه عجیبی میگیره
ادامه داره😆😁
ادامه داره😆😁
۳۲۵
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.