ستاره در شب
دیانا:ارسلان نیا
ارسلان:باشه
دیانا:لباس پوشیدم و رفتم دراز شدم رو تخت
ارسلان:رفتم داخل و پیشش دراز شدم
دیانا:ارسلان دستمو گرفت و بوسید
ارسلان:پاشدم رفتم تو آشپز خونه و عصرونه درست کردم رفتم دیدم دیانا خوابه بغلش کردم و اوردمش سر میز و لغمه میگرفتمو بهش میدادم
دیانا:ارسلان میشه منو بخوابونی
ارسلان:باشه
بردمش تو اتاق و نازش کردم تا خوابش برد و منم خوابم برد
دیانا:بیدار شدم و رفتم تو حال و یک دفعه جیغغغغ
ارسلان:با صدای جیغ دیانا بلند شدم و بدو بدو رفتم تو حال دیدم دیانا چاقو خورده و رو زمین افتاده زنگ زدم به نیکا
نیکا:سلام چی شده
ادامه فردا صبح
ارسلان:باشه
دیانا:لباس پوشیدم و رفتم دراز شدم رو تخت
ارسلان:رفتم داخل و پیشش دراز شدم
دیانا:ارسلان دستمو گرفت و بوسید
ارسلان:پاشدم رفتم تو آشپز خونه و عصرونه درست کردم رفتم دیدم دیانا خوابه بغلش کردم و اوردمش سر میز و لغمه میگرفتمو بهش میدادم
دیانا:ارسلان میشه منو بخوابونی
ارسلان:باشه
بردمش تو اتاق و نازش کردم تا خوابش برد و منم خوابم برد
دیانا:بیدار شدم و رفتم تو حال و یک دفعه جیغغغغ
ارسلان:با صدای جیغ دیانا بلند شدم و بدو بدو رفتم تو حال دیدم دیانا چاقو خورده و رو زمین افتاده زنگ زدم به نیکا
نیکا:سلام چی شده
ادامه فردا صبح
۴.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.