《زندگی جدید با تو》p38
_:چون یه چیزی فراتر از خوشمزس
+: ذوق میکنه.....واقعاااا
_:آره
شروع به غذا خوردن میکنن*
2 ماه بعد
چند روز بود همش حالم بد میشد....دیگه خسته شدم...تصمیم گرفتم امروز برم پیش دکتر....تهیونگ هم که از صب تا شب سرکاره....شاید باورتون نشه ولی من الان سه روزه ندیدمش....صب میره سرکار تا 11شب...وقتی میره من خوابم..وقتی هم میاد بازم خوابم.....
آماده شدم یه تاکسی گرفتم و به سمت مطب حرکت کردم....بزور از دست بادیگارد ها فرار کردم...انقدر که سوال می پرسن....
20 دقیقه بعد
وارد مطب شدم چند دقیقه دیر رسیدم برای همین سریع پرستار به اتاق دکتر راهنماییم کرد.....چند تقهای به در زدم و صدایی که اجازه ورود میداد رو شنیدم.....وارد شدم
+:سلام
دکتر:سلام....بفرمایید بشینید
روی صندلی روبهروش نشستم
دکتر:خب...بفرمایید مشکلتون چیه
+:چند روزی هست که همش حالم بد میشه
دکتر: حالت تهوع...سرگیجه...دلدرد دارین؟
+:بله
دکتر: شده به یک چیز خیلی علاقه پیدا کنید؟
+:مثلا چی؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
اینم از پارت های جدید
شب بخیر خوشگلا✨️🌌
+: ذوق میکنه.....واقعاااا
_:آره
شروع به غذا خوردن میکنن*
2 ماه بعد
چند روز بود همش حالم بد میشد....دیگه خسته شدم...تصمیم گرفتم امروز برم پیش دکتر....تهیونگ هم که از صب تا شب سرکاره....شاید باورتون نشه ولی من الان سه روزه ندیدمش....صب میره سرکار تا 11شب...وقتی میره من خوابم..وقتی هم میاد بازم خوابم.....
آماده شدم یه تاکسی گرفتم و به سمت مطب حرکت کردم....بزور از دست بادیگارد ها فرار کردم...انقدر که سوال می پرسن....
20 دقیقه بعد
وارد مطب شدم چند دقیقه دیر رسیدم برای همین سریع پرستار به اتاق دکتر راهنماییم کرد.....چند تقهای به در زدم و صدایی که اجازه ورود میداد رو شنیدم.....وارد شدم
+:سلام
دکتر:سلام....بفرمایید بشینید
روی صندلی روبهروش نشستم
دکتر:خب...بفرمایید مشکلتون چیه
+:چند روزی هست که همش حالم بد میشه
دکتر: حالت تهوع...سرگیجه...دلدرد دارین؟
+:بله
دکتر: شده به یک چیز خیلی علاقه پیدا کنید؟
+:مثلا چی؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
اینم از پارت های جدید
شب بخیر خوشگلا✨️🌌
۲.۴k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.