فصل دوم: پارت ۱۳
آرام درون اتاق راه میرفت و اطراف را کنکاش میکرد...
آرام به سمت میز توالت روبروی تخت رفت و به اجزای روی آن خیره شد عطر های گران قیمت و...
یعنی حتی یک سرنخ هم وجود نداشت؟!
آرام به سمت کمد لباسی اش رفت...کشو هارا زیر و رو کرد اما هیچ....
اما ناگهان دستش را به ته کمد برد و محکم فشرد...
یک بخش ناگهان باز شد...پوزخندی از سر تعجب زد و زیر لب با نیشخندی دندان نما زمزمه کرد:
میشا: اوه...یه کمد مخفی و همچنین پر از پرونده!
دست کرد و تمام پرونده های درون کمد را بیرون کشید...
تمام پرونده هارا انداخت روی تخت و یکی یکی مشغول بررسی کردنشان...از آن طرف استرس گرفته بود که نکند کسی وارد شود و اورا را به خاک سیاه بکشاند...
همینجور مشغول گشتن بود که ناگهان چشمش به یک پوشه آبی رنگ خورد...
سریع خم شد برش داشت درش را باز کرد و با اسمی که خواند بیشتر از قبل کنجکاو شد:
میشا:«کیم تمین»!
به عکسی که روی پرونده بود نگاهی انداخت...مرد جذابی بود!...زیادی جذاب!
اما زیاد از حد هم به تهیونگ و تیان شباهت داشت...
تنها تفاوتشان چشم و ابروی مشکی و روشنشان بود.
چشم و ابروی مرد نسبت به تهیونگ و تیان تیره تر بود...
نگاهش زخم خورده و وحشی بود...
یک نگاه حریص و خاص!
خواست بیشتر ادامه دهد که ناگهان صدای جدی تیان اورا از جا پراند:
تیان: سرک کشیدن و فضولی کردن تو اتاق دیگران کار خوبی نیست خانم پارک!
میشا با اظطراب پرونده را بست و به چشمای جدی و برزخی تیان خیره شد...تا به حال اورا هیچوقت انقدر جدی و بد اخلاق ندیده بود...
بدون شک میتوانست بگوید مثل سگ از او ترسیده!
مشکوک و اخمو پرسید:
تیان: داشتی تو چی سرک میکشیدی؟!
بعد از هزار دعا و صلوات بالاخره جرعتش را جمع کرد و به زبان آورد:
میشا: «کیم تمین» کیه؟!
اخم های تیان بیشتر از این درهم نمیرفت آرام گفت:
تیان: یه احمق!
تا آمد سوال بیشتری بپرسد تیان برگشت و با چهره ای درهم غرید:
تیان: میشا!...دفعه ی آخرت باشه!...هر دلیلی هم که داشتی حق نداری بیای توی اتاقم و توی چیزایی که بهت مربوط نیست سرک بکشی!
دخترک استرس گرفته بود...
میشا: باشه معذرت میخوام...ولی چرا انقدر عصبی شدی؟
تیان از جواب دادن طفره رفت و گفت:
تیان: بهتره بریم دیگه.
میشا آرام از اتاق خارج شد...اما حس کنجکاوی اش نسبت به این مرد مرموز درون عکس دو برابر شده بود.
…
ای میشای فضول😂🔪
خب خب...
خیلی دلم واستون تنگ شده بودددد💗
و اینکه یکم حمایت کنید و همچنین کامنت بزارید خوشحال شم💋
ولی قبول دارید میشا خیلی فضوله؟😂🚶🏻♀️
آرام به سمت میز توالت روبروی تخت رفت و به اجزای روی آن خیره شد عطر های گران قیمت و...
یعنی حتی یک سرنخ هم وجود نداشت؟!
آرام به سمت کمد لباسی اش رفت...کشو هارا زیر و رو کرد اما هیچ....
اما ناگهان دستش را به ته کمد برد و محکم فشرد...
یک بخش ناگهان باز شد...پوزخندی از سر تعجب زد و زیر لب با نیشخندی دندان نما زمزمه کرد:
میشا: اوه...یه کمد مخفی و همچنین پر از پرونده!
دست کرد و تمام پرونده های درون کمد را بیرون کشید...
تمام پرونده هارا انداخت روی تخت و یکی یکی مشغول بررسی کردنشان...از آن طرف استرس گرفته بود که نکند کسی وارد شود و اورا را به خاک سیاه بکشاند...
همینجور مشغول گشتن بود که ناگهان چشمش به یک پوشه آبی رنگ خورد...
سریع خم شد برش داشت درش را باز کرد و با اسمی که خواند بیشتر از قبل کنجکاو شد:
میشا:«کیم تمین»!
به عکسی که روی پرونده بود نگاهی انداخت...مرد جذابی بود!...زیادی جذاب!
اما زیاد از حد هم به تهیونگ و تیان شباهت داشت...
تنها تفاوتشان چشم و ابروی مشکی و روشنشان بود.
چشم و ابروی مرد نسبت به تهیونگ و تیان تیره تر بود...
نگاهش زخم خورده و وحشی بود...
یک نگاه حریص و خاص!
خواست بیشتر ادامه دهد که ناگهان صدای جدی تیان اورا از جا پراند:
تیان: سرک کشیدن و فضولی کردن تو اتاق دیگران کار خوبی نیست خانم پارک!
میشا با اظطراب پرونده را بست و به چشمای جدی و برزخی تیان خیره شد...تا به حال اورا هیچوقت انقدر جدی و بد اخلاق ندیده بود...
بدون شک میتوانست بگوید مثل سگ از او ترسیده!
مشکوک و اخمو پرسید:
تیان: داشتی تو چی سرک میکشیدی؟!
بعد از هزار دعا و صلوات بالاخره جرعتش را جمع کرد و به زبان آورد:
میشا: «کیم تمین» کیه؟!
اخم های تیان بیشتر از این درهم نمیرفت آرام گفت:
تیان: یه احمق!
تا آمد سوال بیشتری بپرسد تیان برگشت و با چهره ای درهم غرید:
تیان: میشا!...دفعه ی آخرت باشه!...هر دلیلی هم که داشتی حق نداری بیای توی اتاقم و توی چیزایی که بهت مربوط نیست سرک بکشی!
دخترک استرس گرفته بود...
میشا: باشه معذرت میخوام...ولی چرا انقدر عصبی شدی؟
تیان از جواب دادن طفره رفت و گفت:
تیان: بهتره بریم دیگه.
میشا آرام از اتاق خارج شد...اما حس کنجکاوی اش نسبت به این مرد مرموز درون عکس دو برابر شده بود.
…
ای میشای فضول😂🔪
خب خب...
خیلی دلم واستون تنگ شده بودددد💗
و اینکه یکم حمایت کنید و همچنین کامنت بزارید خوشحال شم💋
ولی قبول دارید میشا خیلی فضوله؟😂🚶🏻♀️
۳.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.