فیک King of the Moon🧛🏻♂️🍷🍫پارت¹¹
جین هی « خواستم با سنگ بزنم تو سرش که پام پیچ خورد و اوفتادم زمین....آخخخخ خدا لعنتت کنه مستر مین
شوگا « خوبی؟
جین هی « بهتر از این نمیشم...نمیتونم راه برم...کولم کن
شوگا « فکرشم نکن
جین هی « چرا؟
شوگا « درسته به روت نمیارم اما من امپراطور یه سرزمینم...نمیتونم کولت کنم...
جین هی « (。◕‿◕。) اخ چقدر دلم میخواست سر به تنت نباشه.....اینقدر منو اذیت نکن خَره
شوگا « خر خودتی...پوزخندی زدم و دستش رو گرفتم تا بلند بشه...خیلی خب بستته دیگه....پاشو کار دارم
جین هی « محظ اطلاعتون مچ پام پیچ خورده....
شوگا « چرا اینقدر دست و پا چلوفتی ای تو....رفتم و جین هی رو کول کردم و به سمت کاخ رفتیم....یادم باشه یه قانون دوری از انسان ها وضع کنم....بیین چیکار میکنی جین هی....
جین هی « به من چه تو این نقشه شوم رو کشیدی.... راستی ملکه ومپ کیه؟
شوگا « درحال حاضر ملکه ومپ نداریم...
جین هی « پس یعنی من ملکه ومپم دیگه
شوگا « خدا اون روز رو نیاره که تو ملکه یه مملکت بشی...ملکه ومپ همسر پادشاه ومپه و اگه خدای نکردههههههه تو زن بشی خود کشی میکنم
جین هی « دلتم بخواد....خونآشام هم خونآشام های قدیم...
شوگا « اینقدر حرف نزن
راوی « یونگی و جین هی به کاخ برگشتن.....اما همه افراد قلعه فکر میکردن که جین هی قراره ملکه قلعه ومپ بشه....و این شایعات به گوش خودشون هم رسیده بود.....تو یه همچین شرایطی به یونگی خبر دادن که پسر و عمو و دختر عموش که برای مدتی در سرزمین ها انسان ها زندگی میکردن قراره بیان به کاخ.....
جین هی « سر میز شام نشسته بودیم و داشتیم شام میخوردیم....اما یه سوال ذهنم رو درگیر کرده بود.....چرا همه میگفتن دختر عموی شوگا رغیب عشقی منه...بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم این سوال رو از یونگی پرسیدم « ببخشید یون یون یه سوال...
یونگی « یون یونو... 눈_눈 بگو چه مرگته؟
جین هی « این طرز برخورد با......( همیشه وقتی یونگی عصبی بود رنگ چشماش تغییر میکرد و جین هی مطمئن بود اگه ادامه بده یونگی قدرت اینو داره که با دیوار یکیش کنه....) پس رفت سر اصل مطلب وگفت « چرا میگن دختر عموت رقیب عشقی منه؟
یونگی « چون اون یه زمانی عاشق من بود....
🙂😂احساس میکنم باید تبدیلش کنم به فن فیک چون پارت هاش زیاد شد.... واینکه داره کم کم فیلم هندی میشه.... هلپ می... بیاین بگید مثلث عشقی رو بزارم یا حذفش کنم.... مخم دیگه نمیکشه🙂🙂
شوگا « خوبی؟
جین هی « بهتر از این نمیشم...نمیتونم راه برم...کولم کن
شوگا « فکرشم نکن
جین هی « چرا؟
شوگا « درسته به روت نمیارم اما من امپراطور یه سرزمینم...نمیتونم کولت کنم...
جین هی « (。◕‿◕。) اخ چقدر دلم میخواست سر به تنت نباشه.....اینقدر منو اذیت نکن خَره
شوگا « خر خودتی...پوزخندی زدم و دستش رو گرفتم تا بلند بشه...خیلی خب بستته دیگه....پاشو کار دارم
جین هی « محظ اطلاعتون مچ پام پیچ خورده....
شوگا « چرا اینقدر دست و پا چلوفتی ای تو....رفتم و جین هی رو کول کردم و به سمت کاخ رفتیم....یادم باشه یه قانون دوری از انسان ها وضع کنم....بیین چیکار میکنی جین هی....
جین هی « به من چه تو این نقشه شوم رو کشیدی.... راستی ملکه ومپ کیه؟
شوگا « درحال حاضر ملکه ومپ نداریم...
جین هی « پس یعنی من ملکه ومپم دیگه
شوگا « خدا اون روز رو نیاره که تو ملکه یه مملکت بشی...ملکه ومپ همسر پادشاه ومپه و اگه خدای نکردههههههه تو زن بشی خود کشی میکنم
جین هی « دلتم بخواد....خونآشام هم خونآشام های قدیم...
شوگا « اینقدر حرف نزن
راوی « یونگی و جین هی به کاخ برگشتن.....اما همه افراد قلعه فکر میکردن که جین هی قراره ملکه قلعه ومپ بشه....و این شایعات به گوش خودشون هم رسیده بود.....تو یه همچین شرایطی به یونگی خبر دادن که پسر و عمو و دختر عموش که برای مدتی در سرزمین ها انسان ها زندگی میکردن قراره بیان به کاخ.....
جین هی « سر میز شام نشسته بودیم و داشتیم شام میخوردیم....اما یه سوال ذهنم رو درگیر کرده بود.....چرا همه میگفتن دختر عموی شوگا رغیب عشقی منه...بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم این سوال رو از یونگی پرسیدم « ببخشید یون یون یه سوال...
یونگی « یون یونو... 눈_눈 بگو چه مرگته؟
جین هی « این طرز برخورد با......( همیشه وقتی یونگی عصبی بود رنگ چشماش تغییر میکرد و جین هی مطمئن بود اگه ادامه بده یونگی قدرت اینو داره که با دیوار یکیش کنه....) پس رفت سر اصل مطلب وگفت « چرا میگن دختر عموت رقیب عشقی منه؟
یونگی « چون اون یه زمانی عاشق من بود....
🙂😂احساس میکنم باید تبدیلش کنم به فن فیک چون پارت هاش زیاد شد.... واینکه داره کم کم فیلم هندی میشه.... هلپ می... بیاین بگید مثلث عشقی رو بزارم یا حذفش کنم.... مخم دیگه نمیکشه🙂🙂
۷۲.۶k
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.